الف - دزفول
بِسمِ الله الرَحمن الرَحیم خواهران وبرادران گرامی وعزیز نه با زور کسی دیگر آدم پهلوان می شود نه با ذوق کسی دیگر آدم هنرمند از خدا بترسید ولا اقل به یاد آقا امام حسین علیه السلام آزاده باشید نشوید چون کسانی که امروز راجب به مسائلی اظهارفضل می کنند که اصلاً سنشان به آن ایاّم قد نمی دهد این حق الناس است وخدا نمی گذرد خودم وشما را به تقوا توصیه می کنم موفق وپیروز باشید انشاألله مه تابان همیشـه چــون مـَـه تــابــان گشاده رو می بـاش بــــرای تـشـنــه لبـان جـــام یــا سـَبـو مـی بـاش چـو کــردسـجــده بـــر آدم فــرشـتـه روز نخست در ایـن زمـــانـه تــو آدم فرشـتـه خــو می بـاش مــزن بــه قلب کسی نـیـش از طــریق سخـن بـــیــــا اجـــابـت دلـــهـــــا زِ آرزو مــــی بـــاش زحــرف کِــذب نبرده است کـَـس بـه دوران ســـود بــســان آیـیـنـه هـــمـواره راستـگـــو مــی بـاش مــَبـر بــه نــَـزد خـــلایـق تـــو آبـــــروی کـــسی دَمـی بـــه فـکــر خــود و حفـظ آبــرو مــی بــاش مـَـشـو زِ راه جــَهـالـت دلــیــل گــُمــراهــــان بــرای گـُـمـشدگــان خـِـضــر راه جـــو مـی بـاش وضــو و غـُسل فــقـط نـیـست از بــرای نــمـــاز همیـشه در همـه جا پـاک و بــا وضـو می بـاش تــو بـنـده ای بـنـما بـنـده گـی بـــه درگـَـه حــق خـــدا نـمـی شــوی امّـــا نــشان او مــی بـاش تـو عـیــب هــای کــه گفتی ز خــود بگو ((راثی)) در ایـن اواخـر عُـمـــرت بـیــا نــکــو مــی بــاش بسمه تعالی چشم انتظار زِ دل مـُـشــتــاقِ آن یــارم کـه بـاشـد اعـتبار مـن بــود نــامِ گِــــرامِ او بـــه روز و شب شـعــارِ مـن ندارم در همه عالم به کس چشمی به غیر از او زِ هـجرانش فـغان دارد ، دلِ چـشم انتــظارِ مـن کـجــایــی یـک دمــی جانـا بیا در محـفلِ یـاران زِ بنــدِ غـم رهـا کـن قـلــب زارِ بــی قـــرار مـن بسوزاند، آتشَ عشقت دل و جسم و ، روانـم را فنا در عشق گـشتم چون تـویـی آمـوزگـار مـن بــــه دل یـک آرزو دارم ، بــیایـی آن دمِ آخــــر که راحت جان سپارم چون تو بـاشی درکنارمـن بـه سختی جان دهم آنگـه نیایی گـر بـه با لینم چـنـین بـاشد اگـر جـانــا فـغــان اَز ،روزگـار مـن خـوش آن ساعت که در تـابـوتـم و این آرزو دارم بـــرای شــادیِ روحـم بــیـا ، در ، رهـگـذار مـن دو چشمـم بـاز مـی مانـد بدیدار لـقای تـو بـه ســوی گـور چـون بــردنـد این جسم نزار مـن به چشم دل کنم سِیرَت گـر از من دیده بر بندند چـو پــیـچـد در کـفن غسـال جسـمِ داغدار مـن زِ قـبرستان پـس از مرگـم بیـایـد ســـوزِ آوازم هـر آنــکـس بگـذرد فـهمـد صـدای یـار یـارِ مـن کنـارقـبـر مـن روزی زِ، احـسان گـر گـذر کردی خـوش آمــد گـویـمت آنــگـه نـگـار گُـلعــذار مـن سـر آرم از لـَحــد بـیــرون و گـویـم مرحبا جـانـا پس از صــد سال چـون آیــی سرخاک مـزار مـن نـــدارم قـدرتــی دیـگـر کـه بـیـنـم آن جـمالت را چو بر رُخسـارِ تـو اُفتـد نگـاهِ شرمـسـار مـن اگـر نا ئـِل نگـشتم بــا چنین حالـت بـــدیـدارت بـســوزانـیـد مـــردم ایـن تـنِ بــی اقــتــدار مــن چه شد خاکستر این جسمم، بدست باد بسپارید بَــرد ، اَن در نـجف شاید صـبا خـاک و غبـار مـن زِ لـطـف گـر او نـظر سازد بــه خاکِ تیره ی (راثی) هـمین بس باشدم دیگـر نگـاهش افتخار مـن التماس دعا بسم الله الرحمن الرحیم شب عبور شب هایی که آسمان بغضش می ترکــد وبی پروا اشکهایش را بر گـونه های خشکیده اش جاری می سازد کسی از دل آسمان خبر ندارد ،ازنعره های غول آسایش می شود فهمید که دردی نگفتنی گلویش را می فشارد!چه دیده آسمان که اینگونه همه را از اشک سیراب می کند؟،چوپانی دامش بی آب مانده ،کشاورزی چشم درچشم آسمان باآرزوی باران به خواب رفته ، جگر زمین از رفتار من خراشیده ویا حتی دستان اموات از بین سله ها بیرون زده !شاید هم شیرمردانی که زمین وزمان زیر گامهایشان به صدا درمی آمد درخود خزیده انـد یااصلاًکسی درآرزوی فریاد نایش تنگ شده وصدایش به حنجره نمی رسد با وجودش تولید آه می کند امّا آن شب من دیدم که ماه رو پوشانده وگردانی راه گـُم کـرده بود نــد آنشب لباس بچه ها چون پولک ماهی بـر روی آب برق می زد وهرآینه امکان شکارشان توسط دشمن به آسانترین نحوه مُـتصّور بود،مادران تاسوعایی را درانتظار عاشورایی کربلایی سپری می کردند، آه از آنــدم که خانم زینب کبری سلام الله علیه ازپشت پرده ی خیمه صدای برادر را شنید کلام آقایمان بــوی جدایی وفراق می داد، هزاران ابراهیم در قربانگاه عشق برای رسیدن به مسلخ گوی سبقت ازهم می ربودنــد، عباس دوباره به اردوی دشمن زده لبخند برلبان مبارک آقایمان نقش بسته به به ازاین دلاوری مرگ تحقیر شده به گوشه ای خزیده ،اروند شرمنده ی شیربچه هایی که برای عطش خون به پیشکش آورده انــد ، جگرفرات از بوی خوش ره پویان علمدار کربلا خنکایی بس مطبوع به خود گرفته بودغافل از اینکه اینبار هم بعد از هزارو چهارصدسال درانتظار خواهدماند اسم رمز نام مبارک مادر همه ی سادات است پهلو شکسته ی مدینه به یاری آمده هزاران هزار مادر از او مدد جسته اند، ابر وباد وباران ،موج برموج سواربه اذن پروردگار با وسطاتت بی بی فاطمه ی زهرا سلام الله علیه به یاری فرزندانش آمدند امّـابازهم لحظه ی جدایی وفراق به روال عادت چرخ فلک ازراه رسید ،گروهی از بهترین یاران تاریخ سرسپرده وبی تاب آمده بودند و آمده بودنـد که بمانند ،اروند قطره قطره اش برسر می زد،بادنوحه خوان آن شب بود نخلها برسروسینه می زدند عشق هزاران بار پوست انداخت واژه حقیر در کتابت لحظه لحظه های آن جاودانه هزارشب که آنه ای ولحظه ای ازآن عبور خود هزاران هزار شب وروز وماه وسال بودبسیجیان حسینی ،بچه شیعه های ایران اسلامی تحت رهبری فرزند فاطمه ی زهــرا سلام الله علیه امام خمینی رحمت الله علیه کاری کردند کارستان ، هنوز بزرگترین سئوال دانشکده های نظامی شرق وغرب،دوست ودشمن چگونگی عبور رزمندگان جمهوری اسلامی ایران از اروند با آن امکانات محدود است ،اروند به خود می بالـد شط العرب هم که روزی چنین مردانی به عطر تنشان اروند را شستشو دادند واین مدال افتخار تا ابد برسینه ی اروند وشط العرب خواهدماند فرازی از دست نوشته های دوتن از این مردان را به جان بسپارید: خدای من!مولای من!عشق تو وعشق حسینِ تو ما را به اینجا کشانده ،یا اباعبدالله یاحسین ابن علی ای سرورشهیدان مولاجان عشق تورا شیعه هزاران سال درسینه نگاه داشته هزاران سال شیعه آب رابایادتونوشیده هرصبح وهرشام تورایادکرده ،در کودکی شیرمادررا بااشک مادر که درسوگ تو می ریخته خورده ایم مولاجان در قیامت این عاشق وسرباز خسته دلت را فراموش نکن که سخت به تو محتاجم مولاجان آرزو دارم درهنگام شهادت خاک پایت را به همراه خون بدنم سرمه ی چشمم کنم (سفیران نور،ج 1 ص371 ) ای خدای من ای معبود من تورا چگونه شکر کنم که درآخر عمر مارا دربین یاران حسین زمان قرار دادی ،یارانی که دراین شب آخر ،شب آخراباعبدالله ویارانش را در ذهن تداعی میکنند، یارانی که با عطر مناجات های عاشقانه یاران رسول الله صلوات الله علیه را به یادمان می آورندخدایاشکرت که عشق حسین را دردلمان زنده گرداندی تا دگربارحماسه های عاشورا درابعادی دیگر ازتاریخ زنده گردد ای خـداشکرت که ولایت مولایم علی علیه السلام را درقلب هایمان جاری کردی وفرزند پاک واَطهررسول الله یعنی امام امّت رابرما قراردادی تا دگر بار قلب های خشکیده ومنجمدمان رابراه تو و به عشق تو زنده گردانید. (سفیران نور ،ج2ص1005) این هم گزیده ای از زمزمه های عاشقانه ی این بچه ها سرشار ازعشق حسین وکربلا من قــهرمان کربـلای این زمانم ذکـر خـدا ونـام مـهدی بـرزبـانم عــزم سفردارنـد انصارحسینی دست دعابردار مولاجان خمینی نـدای هل مـن ناصـر حسینی لبیک یا خمینی لبیک یا خمینی پیش به سوی حرم حسینی لبیک یا خمینی لبیک یا خمینی نام عملیات :والفجرهشت رمز عملیات :یافاطمةالزهـرا علیه السلام منطقه ی عملیات :جبهه ی جنوبی فاو زمان عملیات:20/11/1364تا9/2/1365 هدف عملیات:تصرف فاو وتهدیدبصره از جنوب وقطع ارتباط عراق با خلیج فارس نوع عملیات :گسترده سازمان رزم عملیات :سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرماندهی عملیات:سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی برادر محسن رضایی استعدادنیروهای درگیر خودی:یکصدو چهل گردان پیاده شانزده گردان توپخانه استعدادنیروهای درگیر دشمن: یکصدوبیست وشش گردان پیاده ،سی وسه گردان زرهی،بیست وسه گردان مکانیزه،بیست ونه گردان کماندو ،بیست گردان گارد ریاست جمهوری حزب بعث تلفات دشمن بعثی : پنجاه هزار کشته وزخمی خسارات دشمن بعثی : انهدام سی ونه فروند هواپیما ،پنج فروند بالگرد ،پانصد وچهل دستگاه تانک ونفربر، یکصدوپنجاه قبضه توپ صحرایی ،پنجاه وپنج قبضه توپ پدافند هوایی ،پنج دستگاه مهندسی، دویست وپنجاه دستگاه خودرو ودو فروند ناوچه ی موشک انداز غنائم بدست آمده از دشمن بعثی:نود وپنج دستگاه تانک ونفربر بیست قبضه توپ ،یکصدو بیست قبضه توپ پدافند هوایی ،سی دستگاه مهندسی، یکصدو هشتاد دستگاه انواع خودرو نتایج عملیات: آزاد سازی و تصرف شهر مهّم وبندری فاو ، آزادسازی وتصرف نهصدو چهل کیلومتر مربع از خاک ایران وعراق ، انهدام وسیع نیرو وتجهیزات دشمن ،انسدادراه عراق به خلیج فارس ،تسلط بر اروند رود ،هم مرز شدن با کویت اگر مجالی بود بحثهای قبل از عملیات میان فرماندهان را به سمع ونظر شما عزیزان خواهم رساندباشد که در انجام تکلیف و در جریان گذاردن واقعیتهای آن دوران طلایی وپر افتخار کشور ونظام مقدسمان با شما بزرگواران مفید فایده واقع شویم انشاألله یادشان گرامی وراهشان پر رهروباد التماس دعا یوسف هور مـن چـه گـویم از صفاتِ حاج عـلیِّ هــاشـمی آسمان هرگـز نشاید از،زبان هرخسِ بی دانشی یوسفِ هـورَش لـَقب دادنـد در هورالـعـَظیم عارفی بـوده ولـی درجنگ برلشکــر زَعـیـم یک مَلک ، سَـردارنــور، ازخـیلِ یارانِ حسیـن دردلـَش شـوقُ بـه سَـر سـودای فـرمانِ حسیـن در میانِ هـور و مجنـون سنگـرش نی زار بـود زخـم هـا بر پیکـرش ازاین جهت بسیـار بـود لیک او درفکـر جـسم و جان خود هـرگز نبود در سَـرش غـیر ازصدای رهـبرش هرگز نبود زین سبب فرمانده ای چون شیربودهنگامِ جنگ در زمـانِ رَزم بر دشـمن نمی کـردی درنگ بر سپـاهِ شِشُـم از کُـلِ سِپـاه فــرمـانـده بـود روز، و، شب با عشقِ ایمان و، ولایت زنده بـود آن هـُجومِ آب و خاکـی را عـلـی طـراح بـود خیبرش گـفتند ولیکـن فاتح خیبر همان صیاح بـود در قرارگـاهی که سرّی ، بود و نُصرت نام داشت یک گُـلِ اندیشـه بـود ودر سرش صد ، راز داشـت شـیر در رَزم وشُجاعـت ، نزد او کـم رنگ بـود کـرخـه درخشم وصلابت ، در بَرَش بـی رنگ بود بـَس رشادت هـا زخود درجبهـه ها دادی نشان پیـش می بُـرد بـا عـمل در جبهـه ها رزمندگـان او کـه مجنـون وار بـر شَهـدِ شهادت گـشته بـود آخــریـن مرد شهـیـدِ ، جنگِ مجنـون گـشته بـود بـر سپاهِ دشـمنان مـی تـاخت چـون شـیـر ژیـان گــویـیـا دادنــد در فــردوس جـایـش را نشـان او هـمیشه بَــر خُــدا بــودش هـم فکــر و نـظر زیـن سَبب خـورده نشـانش مُهـرِ جـاویـد الاَثــر چـون گـذشـتـه از رهـایی نقطه ی بیسـت ودوسال حاج عـلی از بــَدر وخـیبر ، بـر وطـن بگـشود بـال آه نجـوای بـَلَم بـا هُور و نِی در هُـرم شرجیها چه شد کـو عـلی آن شاخـِصِ خـیبر بـلای جان بعثیها چه شد آنقدر نَستـوه وپـابَـرجـا بـه خط وجبهـه وسجاده مانـد تا که پژواکِ صدایش در جزیره تا ابـد پـاینـده مـانـد آمـَـدی ، در پیچـشِ سـوگِ زمان ، اُمِ اَبـیهـای نَبـی اشکِ داغِ فـاطمه ، بر پیکرت آمـد بصوت مـُنجلی نمیدانم چرا وقتی اسم هور را می شنوم دلم بدطوری می گیرد رفتم سری به وبلاگ یکی ازیاران زدم هور را آنجادیدم بازهم حاج علی جلو چشمانم مجسم شد درجاتشان متعالی شعر حسن راثی بسم الله الرحمن الرحیم فریاد محبت درنــمـازم خـَـم ابــروی تــو دریــادآمــد حالتی رفت که محراب بـه فریـاد آمــد امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند :هر که براستی به یاد خدا باشد، فرمانبرداری کند وهرکه از یادخداغافل باشد ،نافرمانی کند در حقیقت خداوند یاری خودبه بندگان را به اندازه ی نیت های آنان قرارداده است پس هرکه نیتش درست باشد،یاری خدا به او کامل می رسد و هرکه نیتش کاستی داشته باشد یاری خدا نیز به همان اندازه ی کاستی نیت او از وی کاسته می شود وپیامبربزرگوار اسلام صلوات الله علیه فرمودند : برای خدا کار کن تورا از همگان کفایت می کند وخداوند رحمان می فرمایند هرکس از یادخدا روی گرداند،شیطانی بر او می گماریم تا همدم او باشد (سوره زخرف آیه سی و شش) ویکی ازمردان خدا حجت الاسلام فاطمی نیا می فرمایند :راه کمال همیشه باز است والطاف خداوند وفیوضات او همیشه در حال ریزش می باشد وسنت های الهی عوض نشده است ماهستیم که عوض شده ایم وبهره نمی بریم. التماس دعــا بسم الله الرحمن الرحیم قصه ی سوّم شخصی با هیجان واضطراب به خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدند وبی مقدمه عرض کردند در حق من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت مالی عطا کنند که خیلی فقیر وتنگدستم امام فرمودند: هرگز دعا نمی کنم متعجب گفت چرا دعا نمی کنید یابن رسول الله امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند برای اینکه خداوند رب العالمین برای این کار راهی معین کرده اند خداوند فرموده است روزی را پی جویی کنید ورزق را طلب نمایید تو می خواهی در خانه بنشینی وبا دعا روزی را به خانه بکشانی ! این سه داستان کوتاه ازکتاب داستان راستان استاد عزیز وگرامی شهید مرتضی مطهری به نقل از( منیةُ المرید،اصول کافی جلد دوّم ) بودند یادش گرامی وراهشان پررهرو باد انشاألله میلاد با سعادت منجی عالم بشریت محّمد ابن عبدالله رسول مهر ورزی واخلاق حسنه صلوات الله علیه (پنجاه وسه سال قبل از هجرت) وامام جعفر صادق علیه السلام مؤسس مذهب جعفری سال (هشتاد وسه هجری قمری) وروز اخلاق ومهر ورزی برهمه ی انسانهای جهان خاکی وتمام مسلمانان، آزادگان و شیعیان و به محضر ولی عصر عجل الله تعالی فرجه ومقام معظم رهبری تهنیت و مبارک باد بسم الله الرحمن الرحیم افـسوس که آنچه برده ام باخـتنی است بـشـنـاخـتـه هـــا تمـام نـشنـاختـنی است بـرداشـتـه ام هــر آنــچـه بـایــدبگـذاشت بگـذاشـتـه ام هــرآنچه برداشـتـنـی است رسول اکرم روزی وارد مسجدمدینه شدند چشمشان به دو اجتماع افتاد که هر کدام حلقه ا ی تشکیل داده وسرگرم کاری بودند یک دسته مشغول عبادت ودسته ی دیگر به تعلیم وتعلم ویاد دادن ویادگرفتن ، پیامبر بزرگوار اسلام هر دو دسته را از نظر گذراندند واز دیدن آنها مسرور وخرسند شدندسپس رو به همراهانشان کردند وفرمودند :این هر دودسته کار نیک می کنند وبرخیر وسعادتمند لکن من برای تعلیم ودانا کردن فرستاده شده ام پس به طرف همان دسته که به کار تعلیم وتعلم اشتغال داشتند رفتند ودر حلقه ی آنان نشستند. قصه ی دوّم به گذشته ی پر مشقت خویش می اندیشید ، به یادش می افتاد که چه روزهای تلخ و پر مرارتی راپشت سر گذاشته ، روزهایی که حتی قادر نبودقوت روزانه ی زن وکودکان معصومش را فراهم نماید، باخود فکرمی کرد که چگونه یک جمله ی کوتاه ،فقط یک جمله ی کوتاه که در سه نوبت پرده ی گوشش را نواخت به روحش نیرو داد ومسیر زندگانیش را عوض کرد ،او وخانواده اش را از فقر ونکبتی که گرفتارش بودند نجات داد، اوکه یکی از صحابه ی پیامبر اکرم صلوات الله علیه بود، فقر وتنگ دستی براوچیره شده بود در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده با مشورت وپیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و،وضع خود را برای رسول اکرم شرح دهـد واز آن حضرت استمدادمالی کند با همین نیت رفت ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله ازرسول اکرم به گوشش خورد ((هر کس از ما کمکی بخواهد به او کمک می کنیم ،ولی اگر کسی بی نیازی بورزدودست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند ، خداوند اورا بی نیاز خواهد کرد)) آن روز چیزی نگفت وبه خانه ی خویش برگشت وباز با هیولای مهیب فقر که برخانه اش سایه افکنده بود روبروشد ،ناچار باردیگر عزم خود را جزم کردوبا همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضرشد ودوباره قبل از آنکه چیزی بگوید همان جمله را از زبان مبارک پیامبر شنید ونتوانست مطلب خود را بگویدولی روز بعد که خود را مستأصل تر از پیش در چنگال فقر اسیر می دید برای سوّمین بار به مجلس حضرت رسول در آمد که باز هم لبان مبارک رسول الله به حرکت در آمد وبا آهنگی که به روح وجان شنوندگان وحاضران از جمله خود او اطمینان وقوت قلب عنایت می کرد همان جمله را تکرار کردند، این بار که آن جمله راشنید اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد وحس کرد که کلید مشکلش را یافته است وقتی که از محضر پیامبر خارج شد قدمهایش را با اطمینان وقوت خاصی برمی داشت با خود مدام فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال مساعدت ویاری بندگان نخواهم رفت به خدا تکیه می کنم واز او نیرو واستعدادی که در وجودم به ودیعه گذاشته استفاده خواهم کرد واز او می خواهم که درکاری که پیش گرفته ام مرا یاری کندواز خلق بی نیازم گرداندبه نظرش رسید که عجالتاً از او اینقدر ساخته است که به صحرا برود وهیزم جمع کند وبه شهر بیاورد لذا تیشه ای از دوستان عاریه گرفت وبه صحرا رفت هیزمی جمع کرد وبه فروش رساند لذت حاصل دسترنج خود را چشید روزهای دیگر نیز به این کار ادامه دادتا توانست تدریجاًاز همین راه برای خود وسایل کارش را تهیّه کندوامروز که خود صاحب سرمایه وغلامانی است،روزی رسول اکرم به او رسید وتبسم کنان فرمودند نگفتم : ((هـرکس از ما کمکی بخواهد به او کمک خواهیم کرد ،ولی اگر بی نیازی بورزد خــدا ونداو را بی نیاز خواهد کرد)) صانع عالمها ای صــانع عــالــمهابــا این همه زیبایــی وی مونس جان ودل در خــلــوتِ تنــهایــی آواره و بی سامان چون قیــس نیــم مجنون هستم به تو من عاشق چون خالق لیلایی مستم همه ی شبها از جام مِی عشقت برهــانــد مـــرا راهــت از رفتنِ هر جایی بیــرون نتــوان رفــتن از دایره ی حُسنت بــر کوی توأم ساکن بــا این هــمه زیبایی باعلم خـــرد رفــتم در فــکر رُخت دیــدم عقلم نتوان گفتن حُسنی که تــو دارایی بــر دست قلم چشمان در راه تــوأم حــیران در فــکر تـــو چــون رفتم کــو قـــدرت گویایی اندر نظرم هستی هر شعر که می گویم چشمم به رُخت خیره کو قوّه ی بینایی تنهانه به من هستی مأنوس به هر حالت بر چشم همه عالم پیوسته هویدایی بر باغ و گلستان هاهم کوه و بیابان ها هرجا که نظر سازم بر دیده تو پیدا یی نِی فکر بهشتم من باحوری وغلمانش نِی قصر و نه رضوانش با آن همه زیبایی ترسی نبودبر دل ازدوزخ و وَز نارش خــوفــم نبــود هــرگــز از روز صــف آرایی راضـــی بــه رضـای تــو آماده دستورم محکومِ قضاهستم تا اَمر چه فرما یی گر حکم دهی آتش سوزد بدنم آنگه از هجرتو چون سازم با این همه شیدایی تنها نبود ((راثی)) عاشق به جمالِ تو اَقشارجهان عاشق هستند به یکتایی التماس دُعــا بسم الله الرحمن الرحیم خـداوندا همه چیز تویی وغیر از توهمه هیـچ .خـداوندا توعزیزی وغیر ازتـو هـمه ذلیل . خـداوندا تـوغنی ای وغیر ازتو همـه فقـیر. پس از سالها دفاع مقدس یاری دین خـدا صورت دیگری به خود گرفته است . آمادگی جنگی ضرورت بیشتری یافته است ودشمنان خــدا وخلق خــدا آنی غافل نیستند ودر کمین نشسته اند تا آنچه را خدایی است نابود کنند .خانواده های شهدا ، تاهمیشه تاریخ این مشعل داران راه اولیا افتخار روشنایی طریق الی الله را برعهده گرفته اندمجروحین ومعلولین خـود چراغ هدایتی شده اند که در گوشه گوشه ی این مرز وبوم به دین باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می دهند راه رسیدن به خدای کعبه را . اُسـرا در چنگال دژخیمان خود سـرودآزادی اند واَحرار جهان آنها را زمزمه می کنند . مفـقـودین عـزیـز محور دریای بیکران خداوندی اند وفقرای ذاتی دنیای دون درحسرت مقام والایشان درحیرتند ، از شهدا که نمی شود چیزی گفت ، شهــدا شمع محفل دوستانند . شـهـدا درقهـقـه مستانه شان ودر شادی وصولشان ((عـند ربهم یرزقون)) اند ، واز نفـوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب ((فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی)) پروردگارند .این جاصحبت عشق است وعشق ، وقلم درترسیمش برخود می شکافد . والسلام روح الله الموسوی الخمینی دهه ی فجر بر تمامی فجر آفرینان ایران اسلامی مبارک باد