الف - دزفول
بسمه تعالی قصه ی یک امــــدادگــــــــــــر در آتش رفتن به جبهـه می سوختم هر روز یک فـُرم به دست و جار وجنجال با مادر ونهایتاً پاره شدن فرم توسط مادر وقهر کردن من وپناه آوردن به دامان مادر بزرگ که همیشه قرآن بزرگی جلویشان باز وبه تلاوت مشغول بود ند وتا می آمدم حرف بزنم با دستشان علامت می دادند یعنی کراهت دارد حرف نزن صبر کن تا قرآن تمام شود این را بارها وقتی که قرآن نمی خواندند ومن برایشان حرف می زدم به من تذکر می دادند یا معمولاً در قالب قصه های مختلف که از گذشته برایم تعریف می کردند جا ی می دادند وبلاخره می رسید یم به تک پسر بودن منو قصه ی تکراری دق کردن مادرو توعصای پیری پدرت هستی ومابقی ماجرا که حتماً خودتان حدث می زنید این قصه هر هفته چند بار تکرار می شد بطوری که دیگر مساجد محل به من فـُرم نمی دادند ومن مجبور بودم به مساجد دورتر از منزل ومحل بروم که کسی مرا نشناسد وبد سابقه هم از نظر گرفتن فرمهای متعدد بی بازگشت نباشم خلاصه ..... این ماجرا ادامه داشت تا اینکه عملیات فتح الفتوح فتح المبین شروع شد ومن با هزار خواهش وتمنّا و گرفتن رضایت نامه از خانواده به عنوان امدادگر از طرف مسجد محل خودمان به عنوان امدادگر به بیمارستان راه آهن (شهیدبهشتی) اندیمشک اعزام شدم وبعضی از دوستان را به بیمارستان نیمه صحرایی شهید کلانتری بردند من چون خیلی ضعیف بودم وتوان بلند کردن برانکاردرانداشتم آقای پورجلالی مسئولمان را می گویم ایشان می گفتند شما بیایید کنار برانکار دمجروح سـِرُم را نگهدارید وبه مجروح روی برانکارروحیه بده یعنی باهاشون حرف بزن وشوخی کن وخلاصه کاری کن که از تنهایی بیرون بیایند ودرد را هر چند برای لحظه ای فراموش کننداین کار مهمّی است ،امّا من می دانستم که کارم مهمّ نیست ولی چاره ای نداشتم باید کاری می کردم سیزده سالم تمام نشده بود لاغراندام بودم واستخوانی ، آقای دکتر گنجعلی (روحش شاد) رئیس وقت بیمارستان بودند چقدراین مرد زحمت می کشید پا به پای جوانها می دوید شبانه روز نداشت به محض شنیدن صدای آژیر آمبولانس داد می کشید امدادگر واتفاقاً چون صدای نازکی داشت خودش تبدیل به یک سوژه شده بود ،امّا اوّلین کسی که می رسید همیشه من بودم زمان هم نداشت شب ،روز هروقت اصلاً امکان نداشت بگذارم کسی زودتر از من خودش را به درب بیمارستان که درب اورژانس هم کنا رش بود برساند امّا دقیقاًمثل یک ماشین تمام خودکارآقای دکتر دستم را می گرفت وبا تـَـغـیُّـریر می گفت بچه زیر ماشین نری واین قصه که هر روز چندین بار تکرار می شد مگر وقتی که دیگر اورژانس شلوغ می بود ومن باید به عنوان پایه سرُم سیار کنار یکی ازمجروحین روی برانکارد به رادیولوژی می رفتم ، دیگه واقعاً خسته شده بودم دلم می خواست کاری بکنم واز این پست ارتقا درجه بگیرم امّا با وجود آقای دکتر مگر چنین چیزی امکان پذیر بود هربارکه آقای دکتر گنجعلی دستم را می فشردارواین عبارت (بچه زیر ماشین نری) را بکار می برد آرزو می کردم واقعاً یکبار ماشین به من بر خورد می کرد تا بقیه هم مرا می دیدند ویک کار دیگری به این امدادگر کوچک محوّل می کردند ، وقتی که خیلی تحویلم می گرفتند مرا می فرستادند آزمایشگاه دنبال خون ویا نتیجه ی آزمایش واگر بخت یارم بود باید تُـنگـها ولَـگنها را به کمک مسئول نظافت بخش می شـُستم ، آه که وقتی می دیدم بچه هایی که فقط دوسال از من بزرگترند برانکاردی را که مجروحی بر روی آن دراز کشیده وبدنش غرقه به خون است ویا پر از آتل شده را به طرف یکی از بخشها می بـَرند چه حالی می شدم وهرآن آرزو می کردم ای کاش بجای یکی از آن امدادگرها بودم ومن هم می توانستم ، دیگرانی هم که از نظر سـِنی به من نزدیک بودند ومتوجه ضعف من، با نگاهشان به من فخرمی فروختند که ما می توانیم وتو نمی توانی ،دلم می خواست کاری بکنم امّا نمی شد چون اصلاً من توانش را نداشتم وتازه من آمده بودم که به این وسیله خودم را به خط مقدم برسانم حالا از پس بلند کردن یک بـرانکار دهم بر نمی آمدم خیلی درآن روزها غصه خوردم برای من واقعاً وضع غم انگیزی پیش آمده بود آخرین بار که تو راهروی پشت اورژانس برانکاردهای مجروحین ردیف در صف رادیولوژی بودندومن مسئول مواظبت از سـِرُم ها ، بلندکردن براتکارد را امتحان کردم، اوّل از بالای برانکارد خواستم بلند کنم ولی حتی از روی زمین نتوانستم جدایش کنم نشد،از طرف پاهای مجروح امتحان کردم توانستم از زمین برانکارد را جدا کنم ولی چند ثانیه هم دوام نیاوردم وبرانکارد از دستم رها شد وداد اون برادر مجروحمان به آسمان رفت ومن کـُلی دلجویی کردم تا بلاخره وقتی چشمانش را باز کرد ومرا دید در آن حالت درد وخون ریزی دلش به حال چهره ی مضطرب من سوخت وگفت تو بودی اشکالی ندارد ولی از درد به خودش می پیچد وبه سختی خودش را کنترل کرده بود واقعاً وازته دل خجالت کشیدم ، هنوز هم وقتی یاد آن اتفاق می افتم شرمنده می شوم! امّا من می خواستم برانکار دببرم وباید اینکار را می کردم تازه مثلاً ورزشکار بودم وآنروزها در وزن بیست وهشت کیلوگرم کشتی آزاد قهرمان استان که در خیال قهرمان جهان شده بودم وکسی جلودارم نبود ،بهر حال باید کاری می کردم ولی واقعیت چیزدیگری بود وخود من باید تغییر پیدا می کردم آنهم در کوتاه ترین زمان ممکن وسودای رفتن به خط مقدم هنوز درسـَـرَم هر گاه با برادر مجروحی راجب به نحوه وچگونگی مجروحیتش حرف می زدم درپایان ماجرا خودم را جایگزین مجروح ویک تصویر ذهنی از عملیات وخط مقدم می ساختم، تمام دغدغه ام این بود که کاری بکنم تا مثمرثمربشوم ونهایتاً فکری به خاطرم رسید! ادمه ی ماجرا را حتماً پیگیری کنید اتفاقات جالبی در پیش است یاعلی بسمه تعالی سبد سبد بغض می تــــرکید بی صــدا آنـــگــاه کــه کــوچــه می ســوخت بــی صــدا کــاسه ای جــاری بــر روی دست لهیب ها ی در اوج چشمان بی قرار می سوخت کوچه وامّاتو رفتی بی صدا امــروز همین الان می سوزد نگاه در قاب کوچه ی خالی ، بی صدا شــاید نــــدانــی ولی بـــدان باز هــم هــزار باره سوختیم از نیامدنت بی صدا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تقدیم به همه ی جاویدالاثر هایمان یاعلی بسمه تعالی بسمه تعالی اولین روز علی با خواهرش در اتاق مشغول بگو مگو سر قلم دفترها بودند که چه رنگی مال چه کسی باشه مادر با قیافه ای جدّی وارد اتاق شد وپیراهنی رابه علی داد - :چند دفعه بگوم سربه سر ای خواهرت نذار اصلاً ادب سرت نمیشه او خواهر بزرگته اینو هم نمی فهمی چهره ی علی با شیطنت خاص خودش بشاش وشاداب تر شد واز زیر چشم مادر یواشکی ادای رقیه را در آورد رقیه باجیغی بلند واکنش نشان داد بطوری که مادر به هوا پرید - :مرض دختر پـَه چته مگه مار زَدِت وبعد رو به علی کرد وگفت :مو خو میدونوم همه ای آتیشا اَ گور تو بلند میشه دِ بپوش ببینوم اندازته یا نه علی برگشت تا لباس را پروکند امّا نگاهش هنوز دنبال رقیه می دوید رقیه با حالتی که حسادت درآن موج می زد وتوأم با بغض رو به علی کرد وگفت:خوبه که رنگشم اصلاً بهت نمیاد مادر مشغول اندازه گرفتن قد پیراهن برتن علی بود که پدر از راه رسید خسته ولی خندان وبا چهره ای سوخته که لبریز از عشق بود وزندگی پلکهایش از گرما وعرقی که از بین خطوط شکسته ی پیشانی وابروها به داخل چشمانش خزیده نیمه بازبودند امّا بهمنشیر در چشمانش جاری بود او هر روز رود خانه ای ازعشق وصفا با خود به خانه می آورد کار در بین وَلو ها ولوله های داغ پالایشگاه سخت بود و طاقت فرسا امّا قامت ایستاده اش استواری نخلهای سر برافراشته ی نخلستانهای لب شط را تداعی می کرد مردی حدود چهل وپنج سال با چندنان ویک کاسه ی ماست وارد هال شد غلام غبیشاوی پدر خانواده به محض واردشدن مرضیه را با لهجه ی غلیظ جنوبی صدا کرد مرضیه یا همان مادرعلی ورقیه سوزن نخ در دست با عجله وارد هال شده ونان ها را ازدست مرد ش گرفت وباصدای همیشه مهربانش گفت نه خسته نون آور خوب خونم آقا غلام بالبخندی برلب گفت چیه باز چه نقشه ای برام کشیدی وهردو به طرف آشپزخانه رفتند ،صدای خنده ی مرضیه خانم از داخل آشپزخانه به گوش می رسید آفتاب به وسط آسمان رسیده بود،صداهایی که تا آن روز گاه به گاه به گوش می رسید حالا زیاد شده بود و آهسته آهسته بر غرششان افزوده می شود صدا ها زشت وغریب ،و با گوشها نا مأنوس ولی جدّی شده اند بچه ها از ترس با هم مهربانترند وبی اراده آمده بودند جلو درب آشپزخانه منتظر مادر وپدر اینطوری از ترسشان هم کاسته می شد صدای آقا غلام کاملاْ واضح می آمد که بدون توجه به سرو صداها دارد با مرضیه خانم بلندبلند حرف می زد بابا تو که خوب می دونی ای تموم دسترنج بیست سال جون کندنه ،با کَس وناکَس ساختنه آخه مو چطوری میتونوم اَ ای محله بزنوم بیرون با کدوم پول ... با کدوم پول !بریم کـُفـیشه ،اصلاً مگه ای محل چشه ،همه ما رو اینجا میشناسن با همه ی لین خونه یکی هستیم ، کاسبا احترام مونو دارن، اصلاْ هیچ شده تا حالا در بمونیم بخدا بهترین همسایه ها رو داریم حالا گیریم هم که پولومون جوره تا بیایم بریم او مخله همسایه ها ی جدیدُ بشناسیم تا باشون جوربشیم و ببینیم کی به کیه بازنشسته شدیم و هیچی به هیچی لا اقل بذار یه دفعه جابجا بشیم تا ای بچه ها هم اَ آب وگِـل دربیان ،مرضیه بخدا شبا که اَ او دور به ای خونه شرکتیا ی خودومون نیگا میکـُنوم انگار کاخ شیخ خزعلو وسط آبادان خدا بمون داده تا حالا تو نیگا کردی ،شبو میگوم ،امشب بیا باهم بریم بالا پشت بوم نیگا کن خیلی قشنگه ای بو ی مورتا ،سقف خونه ها همه یه شکلن مثه اینه که هیچ کدوممون با اون دیگه ای فرقی نداریم همَمونم خو یه جا کار می کنیم ،دیدن شما تو ای محله به مو آرامش میده بذار بچه هامون بزرگ شن ،یه کم دیگه تحمل کن،درضمن موهم که از بهتر شدن خونه وزندگی بــَدُم نمیاد قبوله ها در همین بین بود که ..... صدای چند گُـپ گــُپ از دور به گوش رسیـد وچند لحظه بعد صدای سوت ممتدی غریب! وناگهان .... خانه و تمام محل لرزیــد ،! صدای جندین انفجار پی درپی وتوأمان دود وغبار وآتش وشکستن شیشه های در وپنجره ،فریاد جیغ وداد همسایه ها آسمان تیره شده بود چشمها هیچ جا را درست نمی دید این دیگر چه بلایی بود خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا !!!!!!!! ،شیروانی های روی سقف به آسمان پرتاب می شدند تکه تکه های آجر وسنگ وشیشه وخاک بود که به آسمان میرفت صدای زجه وآه وشیون وفریاد در صدای انفجار های ممتد گم می شد و همه چیز به هم ریخته بود دنیای کوچک آقا غلام ومرضیه خانم هم ، درهم وبرهم شد ، شده بود روز قیامت آنهمه خوبی ،صفا ،عشق ومهربانی جایش را به آتش وخون ودود و .....داد مرضیه خانم با سر وصورت خونی ودو بچه ای که ازبس خاک وخون وغبار بر سر ورویشان ریخته معلوم نیست پسرند یا دخترو فقط آدمیتشان معلوم است با زحمت از درب خانه خود را به وسط کوچه کشاند وکنار جوب وسط کوچه به همراه دو فرزندش زانو زد چیزی زیر لب می گفت امّا گنگ ونا مفهوم ،یک دفعه از جا برخواست و مثل اینکه چیز مهمّی را فراموش کرده به طرف خانه اش دوید ،همین که وارد حیاط شد همه جا دوباره وبرای چندمین مرتبه تاریک وغرق دود وآتش شد ، مادر دیگر پیدا نبود مرضیه خانم برنگشت فقط صدای خفیف شیون ومویه از همه جا بلند بود، هر کس را که می دیدی در کوچه وخیابان تمنای کمک داشت ودائم می نشستند ویا می دویدند وبعضی هم با صدای سوت خمپاره بر روی زمین شیرجه می زدند در وسط خیابان ماشینها روشن به حال خود رها شده بودند، توکوچه ی ما جوب پر از خون شده بود هر کس چیزی می گفت اما گنگ ونامفهوم وکسی هم نبود تا به حرف کسی دیگر گوش بدهد چون حالا دیگر تقریباْ همه ی شهر همین وضع را پیدا کرده زنی از چند متری ما از زمین بلند شد وبه طرف روبروی ما براه افتاد همینطور می رفت که بعد از چند متر دوباره به زمین افتاد با نا امیدی سرش را برگرداند و به ما نگاه کرد ولی علی ورقیه در آغوش همدیگر وکبود ودر شوک و من هم که نیمه جان ودر میان جوب بچه ها ی زیادی آنروز مثل ما بودند !خود من ،خیلی ها شونو دیدم همه باهم جیغ می کشیدند ومادر مادر وگاهی هم یوبا یوبا می گفتند صداها همچنان ادامه داشت تا غروب که کمترشدند امّا پالایشگاه وتانک فارم همینطور می سوختند آسمان شهر نفت سیاه می بارید وخاکستر وقیر سرد شده همه سیاه شده بودند مرد وزن ........ حالا بیست وچهار سال از آن روزها گذشته ومن به قبرستان شهرمان آمده ام همان بهشت شهدا خیلی اینجا خلوت است هیچ کس نیست ،صدای باد بین سنگ قبرها می پیچد اولش آزار دهنده است چون با گوش تو نا آشناست وتو ذوق آدم میخوره ولی کم کم به آن عادت می کنی ودل نواز می شود چون صداهای خفتگان را در تو آواز می کند انگار همه می خواهند از خاطراتی که دارند برایت بگویند آخه هیچوقت وقت نشد تا.......کم کم دارند بوی کهنگی می گیرند با تو أم گوشت با منه خانم جوانی از دور با شاخه گـُـلی بر روی مزاری ایستاده بود، خوب که نگاه کردم چهره اش آشنا به نظر می رسید آهسته بر روی مزاری در نزدیکی من نشست من هم بلند شدم به طرفش رفتم عکس بالای قبر پسر جوانی است با یک اسلحه در دست بر روی سنگ مزار نوشته شده علی غبیشاوی اشک از چشمان دختر سرازیر شد وبا حرکت سرش دو سنگ مزار دیگر را به من نشان داد غلام غبیشاوی مرضیه ی شولی زاده پایان یاعلی بسمه تعالی بسمه تعالی بسم الله الرحمن الرحیم وامّا بعد از تأکیدات مقام معظم رهبری در بحث نگهداری وپردازش اسناد ونگارش تاریخ برای اولّین بار به دست مورّخین منصف ایرانی آنهم در مورد سوگلی ترین دقایقی که بر مردم این آب وخاک گذشته است البته با در نظر گرفتن این پنج قرنی که تاریخ به نام این مرز وبوم رقم زده وبا توجه به گذشت بیش از دودهه و اندی از پایان دفاع مقدس، ما درست عمل کرده ایم ویا به عبارتی شایسته عمل کرده ایم و کارنامه ی قابل قبولی جهت قضاوت برای آیندگان از خود بجا گذاشته ایم ؟ شما و مامی دانیم که چندین وچند موسسه ونهاد ومرکز ویا زیر گروه هایی از وزارتخانه های مختلف با صرف بودجه های آنچنانی از بیت المال با تیتر همین کار به کارهایی از قبیل برپایی همایش ها یابه نوعی میهمانی ها ودور هم جمع شدنهای بیهوده اقدام می کنند این حقیر چندمرتبه به چنین مراسم هایی دعوت شده ام که با عذر خواهی از حضور یافتن انتقاد رسمی خود را نیز اعلام کرده ام امّا دریغ از گوش شنوا ودریغ از کسی که به دور از ریا وغرض ومرض ویا تسویه حساب های وزارتی ومدیریتی به حرف آدم گوش دهند به هر جهت اینجا می نویسم تا حداقل در پیشگاه خدامندمتعال وهمچنین وجدان خودم آرامش داشته باشم که به رأی وقضاوت عموم دوستان وهمکاران این فضای مجازی مطالب گذارده می شود تا کِی وچه کسی در چه جایگاهی به کُنه ماجرا پی ببرد واقدامی درخور انجام دهـد ! چندی پیشتر به یکی از مراکز دینی واعتقادی یکی از شهرستانهای خوزستان مراجعه کردم استانی که خود به شهادت زمین وزمان میزبان دفاع مقدس وبیشترین آسیب جانی ومالی را نسبت به کل کشور در حادثه ی تاریخی یادشده به یادگار دارد از آقایان مسئول سئوالی کردم هیچکدام جواب سئوالم را نمی دانستند ! آقایان از مسئولین گذشته ومردان با تجربه ی حال می باشند به شهرستان دیگری سفر کردم وبه مرکز رسمی دفاع مقدس آنجا رفتم مجدداً همان سئوال را پرسیدم امّا باکمال تأسف آنجا هم نمی دانستند به مرکز مقاومت کشوررفتم آنجا هم کسی جوابم را نداد ! می دانید سئوالم چه بود ! پنج نفر از شهدای روزهای آغازین دفاع مقدس را به این حقیر معرفی کنید ؟ ! خیلی سخت است نه ترا بخدا هر کس این مطلب را می خواند در پیشگاه وجدانش کمی به آرامشی که درحال کنونی از آن برخوردار است وبه این کار مشغول است فکر کند ونام سه شهید را که درهفته ی ابتدایی دفاع مقدس بی نام ونشان وهیاهو در روزهایی که حتی رئیس جمهور وقت تجاوز دشمن بعثی را به خاک وطن باورنداشت وآنها در سکوت امّا استوار وثابت قدم برای دفاع از نظام نوپای جمهوری اسلامی وخاک کشور مقدسمان ایران عزیز وهمچنین جان ومال وناموس هموطنانمان پای به میدان جهاد گذاردند فقط نام سه تن را در ذهن خویش نام ببرد !اوّلین شهدای شهر شما چه بزرگوارانی بودند میدانید؟اوّلین مفقود شهر شما یا محل شما از چه خانواده ای بود ؟ اولّین کسی که از محل شما برای دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی بند کفشهایش را محکم کرد ورفت چه کسی است ؟ سئوالهای سختی پرسیدم، نه ، درآن شرایط نه کارت شناسایی بود نه پلاکی بر گردنشان ونه حتی لباسی نظامی که اگر کسی در حین مجروحیت ویا بعد از شهادت ببیند متوجه رزمنده بودنشان بشود که در روزهای اوّل جنگ جلو بیمارستان جندی شاهپور (امام خمینی) اهواز خیلی هادیدند ونمی دانستند اینها تصادف کرده اند ویا......... بماند هر خانه ای وقتی قرار است در مقابل زلزله وسیل و طوفان وباران وصاعقه و هزار تهدید خارجی دیگر استقامت کند باید از پی وفنداسیون خوبی که ناشی از نقشه وطراحی اوّلیه است برخوردار باشد فـُونـدانسیون وپـِی این نظام خون شهدای ماست نقشه ی راه استراژی نظام همان استراژی رهبر وبنیان گذار نظام اسلامی حضرت امام خمینی رحمت الله علیه می باشد وبهترین وبرترین پدافند غیر عامل ترویج فرهنگ ایثار وشهادت ،اینها شعار نیست که دشمنان انقلاب و مردم وآب وخاک به خوبی این مطلب را درک کرده اند ودر جهت تخریب وکم رنگ کردن همین فرهنگ چه هزینه ها که متحمل نمی شوند وچه خطرها که نمی کنند هرچند بحمدالله خیلی جاها رسوا وآبرویشان را خدا می برد ولی در جاهایی هم موفقیت هایی نصیبشان هر چند موقتی شده است امّا گره کار ما کجاست به نظر اینجانب ،نوع و چگونگی ترویج فرهنگ ایثار وشهادت است که تا به امروز از نظر ونگاه این حقیر نه تنها خوب عمل نکرده ایم بلکه در جاهایی ندانسته ویا خدای ناکرده دانسته وبی محابا به تخریبش پرداخته ایم که مصداقهایی چند برای اثبات نظرم وجود دارد واگر لازم بود ارائه خواهم داد ممکن است همین الان خیلی ها با خواندن این سیاهه بگویند با با این بنده خدا چقدر عقب افتاده است ما پرچمدار جهان اسلامیم ،رهبر کشورهای غیر متعهد ها ،تنها هماورد آمریکا در کل جهان ویا به قول یکی از همین دوستان شهدا را خدا رحمت کند ول کن ترا بخدا ،ویا این بابا در چه فکرهایی است گذشته گذشت اگر شما هم جزو این افراد هستید تا مجالی دیگر به شرط حیات خدا نگهدار یاعلی بسمه تعالی بسم الله الرحمن الرحیم
خطبه ی نوزدهم-(به اَشعَث بن قیس ) این سخن خطاب به اشعث بن قیس است. امام در کوفه بر منبر سخن مى گفت. در سخن او عبارتى بود که اشعث بر آن اعتراض کرد و گفت: یا امیرالمومنین اینکه گفتى به زیان توست نه به سود تو. امام تیز در او نگریست و گفت: تو چه دانى که چه چیز به سود من است و چه چیز به زیان من. نفرین خدا و لعنت لعنت کنندگان بر تو باد. اى که خود و پدرت همواره دروغ مى بافته اید. اى منافق کافرزاده، به خدا سوگند یک بار در زمان کفر به اسارت افتادى و بار دیگر در اسلام و در هر بار نه ثروتت تو را از بند اسارت رهانید و نه جاه و منزلتت. مردى که شمشیرهاى کین را بر قوم خود رهنمون شود و مرگ را بر سر آنان راند، سزاوار است که خویشاوندان وى او را دشمن دارند و بیگانگان از گزند او ایمن ننشینند. (عبارت مردى که شمشیر کین را بر قوم خود رهنمون شود« اشارت است به ماجراى اشعث با خالد بن ولید در یمامه. اشعث قوم خود را بفریفت و بر آنها مکر کرد و خالد بسیارى از آنان را کشت. از آن پس، قوم اشعث او را »عرف النار« نامیدند و این نام را به کسى دهند که بر آنها خیانت کرده باشد. ) خطبه ی بیستم-(در منع از غفلت) (علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ) اگر آنچه را مردگان شما پس از مرگ دیده اند مى دیدید بیتابى مى نمودید و هراس بر شما چیره مى شد. و آنچه را نشنیده اید مى شنیدید سر به فرمان خدا مى آوردید. ولى آنچه مردگانتان پس از مرگ دیده اند، اکنون از چشم شما نهان است و بزودى پرده ها برداشته مى شود. (اى مردم) بینایتان کردند اگر بنگرید، شنوایتان کردند اگر بشنوید، هدایتتان کردند اگر هدایت پذیرید. براستى مى گویم که عبرتها و اندرزها بر شما آشکار بود و از هر چه مى باید دورى جویید شما را منع کردند و پس از فرشتگان آسمانى، جز انسان (واجد شرایط) فرمان خداوند را ابلاغ نخواهد کرد. یک دعا وآمین پنج شنبه ها هر آدم اهل دلی بافرارسیدن شب وکمیل ونجواهای برآمده از دل به یاد آقا امیرالمومنین می افتد ومظلومیت آقایمان در شبهای کوفه بخصوص شبهای جمعه ی کوفه به نظر شما آقا با کی درد دل می کرده واصلاًدلش گرفته بوده خطبه های علی از داغ دل و ناجوانمردی روزگار می گویند علی به صورت خود سیلی زد گریبان چاک کرد سر در چاه فریاد زد با خاکستر تنور دل را آرام کرد امّا ثابت قدم در راه دین تا لحظه ی آخر مجاهدت کرد تا امانت رسول الله صلوات الله علیه پس از هزارو چهارصدسال به دست مابرسدخدایا مارا در راه دین خودت همچون مولایمان علی علیه السلام ثابت قدم بدار ونخواه مولا وآقای زمانمان علی زمانه با چاه سخن بگوید آمین یا رب العالمین یاعلی بسنه تعالی جنبش غیرمتعهدها در همین سال با ابتکار چهار رهبر بزرگ آن زمان یعنی ژنرال تیتو رهبر یوگسلاوی سابق، جمال عبدالناصر رهبر مصر، احمد سوکارنو رئیس جمهور اندونزی و جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند در مقابل دو بلوک سرمایه داری امریکا و کمونیسم شوروی سابق تشکیل شد. در عکس ذیل چهار رهبری که از آنها نام برده شد دیده می شوند. عکس از ویکیپدیا باتوجه به حساسیت واهمیت نشست جنبش غیر متعهدها در کشور عزیزمان ایران وشرایط حاکم بر جهان از حیث زمانی وسیاسی و اقتصای ،به چالش کشیدن نظریه ها وبرنامه های دیکته شده توسط قدرتهای زورگو واستعماری وهمچنین تحولات منطقه ای نظیر بیداری اسلامی وتمایل شنیدن حرفهای جدید در دنیای امروزی وجایگاه جمهوری اسلامی دربین آحاد مردم کشورهای مختلف جهان که تمامی گروهها وتشکـُّلهای انقلابی ومغز متفکرهای آزاده ومستقل از ارتباط داشتن با جمهوری اسلامی ایران ابراز رضایت وبه نوعی به عنوان یک تکیه گاه مستحکم اعتقادی ومبنایی در جهت الگو پذیری یاد می شود لازم دانستم که اطلاعات ذیل را به همکاران این فضای مجازی یادآوری نمایم باشد که مورد استفاده ی هر چند اجمالی قرار گیرد . جنبش کشورهای غیر متعهد، جنبش عدم انسلاک یا جنبش عدم تعهد(به انگلیسی: Non-Aligned Movement) (به فرانسوی: Le Mouvement Non-Aligné) در سال 1961 میلادی برابر با 1340 خورشیدی در اوج جنگ سرد و فضای دوقطبی بین غرب و شرق با هدف وحدت میان کشورهایی که نه در اردوگاه کمونیسم و نه در اردوگاه سرمایهداری (امپریالیسم)، قرار داشتند، تشکیل شد. نام جنبش ابتدا "Non-Commitment" بود اما سریعا به نام جدید تغییر یافت. اما با اتمام دوران جنگ سرد، هم اکنون اعضای این جنبش را اکثراً کشورهای در حال توسعه تشکیل میدهند. نخستین تلاش برای ایجاد همگرایی میان کشورهایی که بعدها به غیرمتعدها معروف شدند، در سال 1955 در کنفرانس باندونگ در شهر باندونگ اندونزی انجام شد. جواهر لعل نهرو، جمال عبدالناصر و سوکارنو رؤسای وقت حکومت کشورهای هند، مصر و اندونزی در این اجلاس اندیشه تشکیل چنین سازمانی را مطرح کردند. چون این اتفاق کمی بعد از استقلال هند رخ میداد تحت تأثیر جهان بینی ماهاتما گاندی نیز قرار داشت. در 1961 اولین اجلاس سران عدم تعهد با حضور مارشال یوسیپ بروز تیتو رهبر یوگسلاوی، قوام نکرومه رهبر غنا، جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر، جواهر لعل نهرو نخست وزیر هندو احمد سوکارنو رهبر استقلال اندونزی در کنفرانسی که در شهر بلگراد در کشور یوگسلاوی برگزار شد، این سازمان موجودیت خود را اعلام کرد. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم کشورهای عضو جنبش عدم تعهد دچار نوعی بی هویتی شده و دلیل وجود این جنبش که ایجاد موازنه منفی بین دو ابر قدرت دوران جنگ سرد بود از بین رفتهاست. عدهای را فرض بر این است که جنبش عدم تعهد وارث موازین ضد آمریکایی یا همان ضد امپریالیستی است. این در حالیست که بسیاری از تحلیلگران سیاسی فلسفه وجودی چنین سازمانی را وابسته به جهان دوقطبی میدانند و دلیلی برای ادامه حضور جنبش در صحنه بین المللی با معیارها و مختصات دوران جنگ سرد نمیبینند. 118 کشور جهان از جمله ایران که تقریباً بیش از دو سوم اعضای سازمان ملل متحد را تشکیل میدهند، عضو جنبش عدم تعهد میباشند. هماکنون کشور ایران ریاست دورهای این جنبش را بر عهده دارد. گفتنی است که سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد هر 3 سال یکبار در اجلاسی با همین نام گرد هم میآیند. جنبش عدم تعهد نیز همچون جنبشهای دیگر از شخصیت افراد و رهبران برخی از کشورها تأثیر پذیرفتهاست. در رأس این شخصیتها مارشال تیتو رهبر یوگسلاوی، جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند، جمال عبدالناصر رهبر مصر و احمد سوکارنو رئیس جمهور اندونزی قرار دارند. بررسی شرح حال این چهار شخصیت و تشریح اوضاع سیاسی کشورهای هند، اندونزی، مصر و یوگسلاوی در دهه? 1950، این نتیجه را به دست میدهد که کشورهای مزبور و رهبران آنها که همگی در استقلال کشورهای خود و رهایی از یوغ استعمار و نفوذ اجنبی نقش تاریخی بر عهده داشتهاند، از وجوه مشابهی برخوردار بودهاند که عبارتند از: هر چهار کشور دوران سخت و طولانی تحت استعمار بودن، استیلا و تفوق کشور قویتر و زور مدار را گذراندهاند و مبارزه آنان برای استقلال، عدم وابستگی و عدم تعهد بجا و بحق بودهاست؛ همه? رهبران چهار کشور از نخستین رهبران سیاسی کشورهای خود پس از استقلال و رهایی از استعمار بودهاند، همه? آنها نه تنها در جنگهای ضد استعماری و ضد امپریالیستی فعالانه شرکت کردهاند، بلکه رهبری این جنگها را نیز بر عهده داشتهاند؛ سالهای 1950 تا 1955 برای هر چهار کشور نقطه? عطفی در مبارزات سیاسی بودهاست؛ در سال 1954 (کنفرانس کلمبو)، نهرو نخست وزیر هند است و سوکارنو در نخستین انتخابات پس از استقلال به عنوان اولین رئیسجمهور اندونزی برگزیده شدهاست. عبدالناصر به ریاستجمهوری مصر انتخاب شده و تیتو، رهبر جمهوری خلق یوگسلاوی است که هر چهار نفر در سال 1955 در کنفرانس باندونگ شرکت میکنند. اصول جنبش غیر متعهد ها : احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت یکدیگر، برابری و منافع متقابل، عدم تجاوز به یکدیگر، همزیستی مسالمت آمیز، عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر. ارکان جنبش غیر متعهد ها: بالاترین رکن جنبش اجلاس سران است که هر سه سال در یکی از کشورهای عضو تشکیل میگردد. علاوه بر آن میتوان از اجلاس سالانه وزیران، اجلاس سالانه کارشناسان، اجلاس سالانه دفتر هماهنگی و نشستهای تخصصی و دوره ای این جنبش نام برد. نشستهای دوره ای جنبش در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد و نشستهای آژانسها و سازمانهای تخصصی این سازمان نیز حائز اهمیت است. نشستهای صورت گرفته توسط اعضای جنبش : گردهمایی نخست - بلگراد، 6-1 سپتامبر، 1961 گردهمایی دوم - قاهره، 10-5 اکتبر، 1964 گردهمایی سوم - لوزاکا، 10-8 سپتامبر، 1970 گردهمایی چهارم - الجزیره، 9-5 سپتامبر، 1973 گردهمایی پنجم - کلمبو، 19-16 اوت، 1976 گردهمایی ششم - هاوانا، 9-3 سپتامبر، 1979 گردهمایی هفتم - دهلی نو، 12-7 مارس، 1983 گردهمایی هشتم - حراره، 6-1 سپتامبر، 1986 گردهمایی نهم - بلگراد، 7-4 سپتامبر، 1989 گردهمایی دهم - جاکارتا، 7-1 سپتامبر، 1992 گردهمایی یازدهم - کارتاگینا، 20-18 اکتبر، 1995 گردهمایی دوازدهم - دوربان، 3-2 سپتامبر، 1998 گردهمایی سیزدهم - کوالالامپور، 25-20 فوریه، 2003 گردهمایی چهاردهم - هاوانا، 16-15 سپتامبر، 2006 گردهمایی پانزدهم - شرم الشیخ 11-16 جولای، 2009 گردهمایی شانزدهم - تهران 2012 ایران وجنبش غیر متعهد ها : ایران که به دلیل عضویت در پیمان نظامی مرکزی سنتو از عضویت در این جنبش محروم مانده بود در سال 1979 پس از پبروزی انقلاب به جنبش عدم تعهد پیوست. در سالهای اولیه حیات جنبش ایرانیان نام آن را به "جنبش ناوابستگان" ترجمه کردند. اما به دلیل عدم اقبال عمومی نام "غیرمتعهدان" مصطلح گردید. ایران بعد از پیوستن به جنبش در اجلاس سران 1979 در هاوانا و از آن به بعد در همه نشستهای مختلف این جنبش حضور داشتهاست. لغو برگزاری هفتمین اجلاس سران در بغداد به دلیل تجاوز نظامی عراق به ایران و انتقال این اجلاس به دهلی نو از مهمترین رویدادهای جنبش به حساب میآید. شانزدهمین اجلاس سران کشورهای غیر متعهد 9 و 10 شهریور 1391 (30 و 31 آگوست 2012) در تهران برگزار شود. اعضای کنونی جنبش : افغانستان الجزایر آنگولا آنتیگوا و باربودا جمهوری آذربایجان باهاما بحرین بنگلادش باربادوس بلاروس بلیز بنین بوتان (کشور) بولیوی بوتسوانا میانمار برونئی بورکینافاسو بروندی کامبوج کامرون کیپ ورد جمهوری آفریقای مرکزی چاد شیلی کلمبیا کومور جمهوری کنگو ساحل عاج کوبا جمهوری دموکراتیک کنگو جیبوتی دومینیکا جمهوری دومینیکن اکوادور مصر گینه استوایی اریتره اتیوپی فیجی گابون گامبیا غنا گرنادا گوآتمالا گینه گینه بیسائو گویان هائیتی هندوراس هند اندونزی ایران عراق جامائیکا اردن کنیا کویت لائوس لبنان لسوتو لیبریا لیبی ماداگاسکار مالاوی مالزی مالدیو مالی موریتانی موریس مغولستان مراکش موزامبیک نامیبیا نپال نیکاراگوئه نیجر نیجریه کره شمالی عمان پاکستان فلسطین پاناما پاپوآ گینه نو پرو فیلیپین قطر روآندا سنت لوسیا سنت کیتس و نویس سنت وینسنت و گرنادینها سائوتومه و پرینسیپ عربستان سعودی سنگال سیشل سیرا لئون سنگاپور سومالی آفریقای جنوبی سریلانکا سودان سورینام سوازیلند سوریه تانزانیا تایلند تیمور شرقی توگو ترینیداد و توباگو تونس ترکمنستان اوگاندا امارات متحده عربی ازبکستان وانواتو ونزوئلا ویتنام یمن زامبیا زیمباوه اعضای سابق جنبش غیر متعهد ها : آرژانتین قبرس مالت یوگسلاوی از جمله : صربستان ومونته نگرو ناظران : کشورها و سازمانهای زیر در مقام ناظر قرار دارند. کشورها : آرژانتین ارمنستان بوسنی وهرزگوین برزیل چین کاستاریکا کرواسی قبرس السالوادور قزاقستان قرقیزستان مکزیک مونته نگرو هلند پاراگوئه لهستان روسیه صربستان تاجیکستان اوکراین اوروگوئه سازمان ها : 1- اتحادیه ی آفریقا 2-سازمان همبستگی خلق آفریقایی آسیا 3-سازمان کشورهای مشترک المنافع 4-اتحادیه ی عرب 5-سازمان همکاری اسلامی 6-مرکز جنوب 7-شورای جهانی صلح 8-سازمان ملل متحد مهمان هان : هیچ مهمان دائمی وجود ندارد اما اغلب چند کشور غیرعضو در کنفرانس حضور دارند. علاوه براین، تعداد زیادی از سازمانها چه از درون سازمان ملل یا بیرون از سازمان معمولا دعوت میشوند. باشد که اطلاعات فوق مفید فایده واقع گردد انشاالله یاعلی بسمه تعالی بسم الله الرحمن الرحیم رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح امروز (پنجشنبه) در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت ضمن برشمردن برخی نقاط قوت دولت، اقتصاد مقاومتی را تنها راه ادامه روند پیشرفت کشور دانستند و تأکید کردند: استفاده از همه ظرفیتهای بخشهای دولتی و غیردولتی، اهتمام جدی به حل مشکلات زندگی مردم، مبارزه با مفاسد اقتصادی، حمایت از تولید ملی و مبارزه با اسراف از لوازم اقتصاد مقاومتی است. انشاالله گوشها شنوا ودستها توانمند ودلها وجانها پاک و اعمالمان توأم با تقوا باشد یاعلی بسمه تعالی یادش بخیر آر کیو دراون روزهایی که همه ی بچه محل ها آرزوی داشتن یک رینگ مستعمل به درد نخور را درسر می پروراندند واین رینگ نقره ای رنگ که درآفتاب لب شط برق می زد تبدیل شده بود به یکی از رویاهای همیشگی اکثر آنها من روی تقویت شنا وزیرآبی رفتن تمرکز کرده بودم البته اینوهم بگم که هرچند روزیه بار سری به مغازه ی کِـریم یه دس می زدم واز او سراغ قولش را می گرفتم قولش هم معلوم همه بود اما سریش نمی شدم یا بشینم سرجوب دم مغازه اش وزل بزنم تو چشاش ننم می گفت کوسه یه دسشو برده اما خیلی فرز بود با همو یه دستش تند تند رینگومی چرخاند وپرها رو با یه گردی که داخلش چند تا بریدگی داشت شل وسفت می کرد یه روز همی طوری که رفته بودُم دم مُغازش سلام کردمو یه خداقوت اساسی بهش گـُفتم بعد یه هو گفت چقد زیرآبی میری بلافاصله مونم بهش گفتوم خیلی گفت تا او دَس میتونی بری ؟ گفتُم تا حالانرفتوم ولی شاید بتونوم ! گفت اگه تا او دَس بتونی یه رینگ نو نو رو دَسِ همه ی بچه ها بت میدُم ! بخدا نمی دونوم اَ کجا غِلیم سر رسید که گُـفتوم واویلا الانه که همه محل پر میشه ! سالها مثل برق وباد ازپی هم می گذشتند اوّل مهر سال پنجاه ونه هم از راه رسید امّا تو ای یکی دوسال خیلی اتفاقا افتاده بود که بعداً براتون میگـُم اَ دیشب یه صداهای عجیب وغریبی شنیده می شد نگرانی تو قیافه ی بزرگترها به وضوح دیده می شد ما ها هم یه چیزایی حالیمون بود ولی نه به اندازه ی بزرگترا! بعد ثامن بود فئواد وپسرآمو شولی رو دیـدُم داشتند یه کارایی تو تانک فارم می کردند بعد حال واحوال وکمی شوخی ویاد قدیما وتُخس بازیا وغولو گریامون پرسیدم چه میکنید ؟ حبیب شولی گفت بچه ها تو میدون مین خیلی تلفات میدن میخوایم یه فکری بکنیم که دیگه نه تلفات بدیم ، نه کسی مجبورباشه اَ تو میدون مین رد بشه ای حیوُنا هم آش ولاش نشن ! یاد اومسابقه ی کریم یه دَس اُفتادُم چه فکری کرد ای حبیب ! حالا دیگه جنگ تموم شده بود حبیب داشت یواش یواش پا به سن می ذاشت رنگ موهاش جو گندمی شده بود امّا همو آدم بود حال واحوال کردیم ، محکم توبغلش فشارم داد گفت کا کا کجایی هیچ خبرت نیس ! فقط مُحرما س که هی چِش چِش میکـُـنم که تا شایدبچه ها را ببینـُـم پرسیدُم کجایی چه میکنی ، یه دفعه گفت نگا فئواده کم کم جمع باقیمانده ازبچه های محل پیداشون شد حبیب مثل همیشه میدون داری میکرد اصلاً او وسط برق میزد راجب ساخت انیمیشن یا همو کارتون دریاقلی داشت می گفت بعد هم که دایره ها داشت بسته می شد قول داد بعد از چـُلاب (سینه زنی به سبک جنوبی ها) برای اولین بار کارشو نشونومون بده تو جنگ خلیج بود که یه روز نزدیکای ظهر صدای برخورد یه راکت تو همه شهر پیچید گفتن آمریکاییا زدن خیلی وقت بود از ای خبرا نبود ! سوار موتور شدم وگازشو گرفتم به سمت محل اصابت وقتی رسیدم با صحنه ای مواجه شدم که شاید کمتر کسی تاب دیدنشو داشته باشه لت وپار شدن جسد یه بچه ی مدرسه ای کنار دوچرخه اش جلوهمبازیاش ، اونایی که سالم مونده بودند تو نگاهشون یه چیزای عجیب وغریبی دیده می شد مثه همون چیزایی که مهر پنجاه ونه تو نگاه خود ماها بزرگترا می دیدند حالا پسر حبیب تو پدافند غیر متقارن سپاه کارمیکنه میگن واسه خودش کسی شده ! امروزوقتی اخبار اعلام کرد که هواپیمای جاسوسی آمریکاییا رو بچه های ما نشوندن یه دفعه به یاد چشمای همون بچه ها مون افتادُم نمی دونوم چرا؟ جوانان غیرتمند ما با خودباوری همه ی قدرتهای استکباری را زیرپا می گذارند (امام خمینی رحمت الله وعلیه) یاعلی بسمه تعالی
ما خیل بندگانیم ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ویرانهئیم و در دل گنجی ز راز داریم
با آنکه بینشانیم، ما را تو میشناسی
با هر کسی نگوئیم راز خموشی خویش
بیگانه با کسانیم ما را تو میشناسی
آئینهایم و هر چند لب بستهایم از خلق
بس رازها که دانیم ما را تو میشناسی
از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از این و آنیم ما را تو میشناسی
از ظن خویش هر کس، از ما فسانهها گفت
چون نای بیزبانیم ما را تو میشناسی
در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو
گلزار بیخزانیم ما را تو میشناسی
آئینهسان برابر گوئیم هر چه گوئیم
یکرو و یک زبانیم ما را تو میشناسی
خطّ نگه نویسد حال درون ما را
در چشم خود نهانیم ما را تو میشناسی
لب بسته چون حکیمان، سر خوش چو کودکانیم
هم پیر و هم جوانیم ما را تو میشناسی
با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم
ما دُرد غم کشانیم ما را تو میشناسی
از وادی خموشی راهی به نیکروزی است
ما روز به، از آنیم ما را تو میشناسی
کس راز غیر، از ما نشنید بس «امینیم»
بهر کسان امانیم ما را تو میشناسی
چهار بنیانگذار اصلی جنبش غیرمتعهدها/عکس
عکس زیر متعلق به اولین نشست جنبش
غیرمتعهدها است که در سال 1961 در بلگراد
برگزار شده است.
از راست به چپ یوسیپ بروز تیتو، احمد سوکارنو، جمال عبدالناصر، قوام نکرومه (رهبر غنا) و جواهر لعل نهرو
حضرت آیت الله خامنهای در این دیدار که در آغاز هفته دولت انجام شد با گرامیداشت یاد شهیدان رجایی، باهنر و همچنین شهید عراقی، تجلیل از این عزیزان را زنده نگه داشتن گفتمان انقلاب و ارزش شهادت دانستند.
رهبر انقلاب هفته دولت را فرصتی برای تشکر از خدمات قوه مجریه و مسئولان و کارکنان دستگاهها خواندند و افزودند: این هفته افزون بر فرصت ارائه گزارش و آشنا کردن مردم با حقایق و فعالیتهای دولت، فرصتی برای ارزیابی درونی و بررسی نقاط قوت و ضعف قوه مجریه است.
حضرت آیت الله خامنهای با اشاره به عبور سریع فرصتهای خدمت، رئیس جمهور و همکارانش را به مغتنم شمردن یک سال باقی مانده از عمر دولت دهم توصیه و خاطرنشان کردند: در همین یک سال نیز میشود کارهای بسیار مهم و بزرگی انجام داد.
ایشان، سال چهارم فعالیتهای دولت دهم را از دو جهت خارجی و داخلی مهم برشمردند و افزودند: قدرتهای مستکبر همه توان خود را برای وادار کردن ایران به عقبنشینی به کار گرفتهاند که دولت نیز باید با استفاده از همه توان و ظرفیتهای کشور و ادامه روند پیشرفتها، این توهم باطل دشمنان را بر هم بزند.
ایشان، سال آخر فعالیت دولت دهم را از لحاظ شیرازهبندی کارها نیز مهم دانستند و به هیأت وزیران تأکید کردند: شما به پرکاری مشهور هستید، همین ویژگی را با جدیت و تا لحظات آخر فرصت خدمت به مردم و کشور، نگه دارید.
رهبر انقلاب روند کلی حرکت کشور را با وجود برخی مشکلات و نقاط ضعفها، رو به جلو ارزیابی کردند و افزودند: حتی مراکز رصد جهانی نیز به روند پیشرفتهای ایران اذعان دارند اما برخی در این زمینه دچار توهم ناشی از ارزیابی نادرست هستند.
ایشان با اشاره به ناکامی طرحها و ترفندهای بیگانگان افزودند: همیشه به یاد داشته باشید که زورگویان جهانی دست از دشمنی برنمیدارند و در پی هر ناکامی به دنبال تصمیمات و اقدامات جدید برمیآیند؛ بنابراین، لازم است مسئولان نیز همیشه در فکر راهکارها و تدابیر جدید مقابله باشند.
ایشان پیش بینی سناریوها و توطئههای دشمن را باعث تسلط در میدان رویارویی با این دسیسهها دانستند و خاطرنشان کردند: اگر پیش از تصمیم دشمنان، بتوانیم سناریوی آنها را بخوانیم در اندیشیدن تدابیر، موفقتر خواهیم بود.
رهبر انقلاب تمرکز در کارهای قوه مجریه را به ویژه در مسائل کلان و اساسی، ضروری خواندند و افزودند: تمرکز در این گونه مسائل در درجه اول به خود هیأت دولت برمیگردد و باید همه اعضای دولت خود را در تصمیمات گرفته شده، شریک و مسئول بدانند و با هماهنگی کامل حرکت کنند.
استفاده از همه توان کشور و بهره گیری از ظرفیتهای فکری و انسانی در داخل و خارج از دولت توصیه دیگری بود که رهبر انقلاب در این دیدار بیان کردند.
رهبر انقلاب، با اشاره به اینکه نقاط ضعف را نیز باید بررسی و برطرف کرد، در تشریح برخی نقاط قوت دولت افزودند: کارهای وسیع عمرانی در مناطق کشور، پیشرفت چشمگیر در زمینه علم و فناوری، بالا بردن جایگاه ایران در عرصه سیاست خارجی و مسائل بین المللی، برجسته شدن ارزشهای انقلاب در گفتار و رفتار دولت از جمله ساده زیستی و دوری از تجمل، استکبار ستیزی و افتخار به انقلابیگری و تلاش برای ارتباط گسترده با مردم از جمله نقاط قوت دولت است که منشأ برکات و آثار مثبتی بوده است.
ایشان تلاش فوق العاده را از دیگر ویژگیهای دولت دهم دانستند و توصیه کردند: این تلاش را با کیفیت کاری خوب، همراه کنید و برای تحقق وعدههای داده شده اهتمام ویژه به خرج دهید.
رهبر انقلاب اسلامی در ادامه سخنانشان در ریشهیابی افزایش تلاشهای خصمانه آمریکا و مستکبران در سالهای اخیر، به چهار عامل اشاره کردند: پیشرفتهای مستمر جمهوری اسلامی، زنده شدن شعارهای انقلاب، بیداری عظیم و بسیار مهم ملتهای منطقه و جلوگیری از الگو شدن ایران در چشم این ملتها.
ایشان در همین بحث افزودند: برخی افراد این روزها میگویند چرا دشمن تراشی میکنید اما این حرفها ناشی از تحلیل ناردستی است.
رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: در زمان امام خمینی (ره) نیز دشمنیهای مستکبران پایانی نداشت چرا که امام قاطعانه از انقلاب و اسلام و ایران دفاع میکرد و این واقعیات نشان میدهد هر گاه مسئولان و ملت ایران مواضع مستحکمی بگیرند، چهره دشمن عبوستر میشود که البته مستکبران هیچ گاه در مقابل این ملت پیروز نخواهند شد.
حضرت آیت الله خامنهای در بخش دیگری از سخنانشان با اشاره به برخی مشکلات موجود افزودند: عمده این مشکلات به مسائل معیشتی قشرهای متوسط و ضعیف، مربوط میشود که باید برای برطرف کردن آنها، جداً همت و برنامهریزی کرد.
ایشان در ریشهیابی مشکلات موجود خاطرنشان کردند: بخشی از مسائل ناشی از تورم است البته ما کمبود کالا در کشور نداریم؛ اما گرانی و کاهش قدرت خرید مردم، باید علاج شود که در این زمینه همه بخشهای ستادی و عملیاتی مسئولند.
رهبر انقلاب با اشاره به اینکه صاحبنظران داخل و خارج دولت، افزایش نقدینگی را یکی از ریشههای مشکلات کنونی میدانند تأکید کردند: باید با همفکری و تکیه بر علم و تجربه، راهی برای کنترل نقدینگی بیابید و نقدینگی افزایش یافته را به سمت مراکز تولید هدایت کنید.
ایشان توانمند کردن بخش خصوصی را یکی از ارکان اقتصاد مقاومتی خواندند و تأکید کردند: لازم است سیاستهای اصل 44 با دقت و وسواس هرچه تمامتر دنبال شود.
رهبر انقلاب در ارائه تعریفی از اقتصاد مقاومتی افزودند: در این اقتصاد، هم روند پیشرفت کشور حفظ میشود و هم آسیب پذیری نظام اقتصادی در مقابل ترفندهای دشمنان کاهش مییابد.
ایشان استفاده از همه ظرفیتهای مادی و انسانی دولتی و غیردولتی را از لوازم اقتصاد مقاومتی دانستند و افزودند: باید به مردم واقعاً بها دهید.
حضرت آیت الله خامنهای مبارزه با مفاسد اقتصادی را باعث افزایش سرمایه گذاری، استقبال سرمایه داران سالم و رونق بیشتر اقتصادی دانستند و افزودند: باید با چشمانی تیزبین، ریزبین و دوربین مراقب فساد اقتصاد بود و با آن مبارزه کرد که در این زمینه همکاری متقابل دولت و دستگاه قضایی ضروری است.
حمایت از تولید، رسیدگی به واحدها و کارخانههایی که دچار مشکل شدهاند، فعال سازی واحدهای متوسط و کوچک، مدیریت منابع ارزی و حمایت همه جانبه از تولید ملی، دیگر توصیه مؤکد رهبر انقلاب به هیأت دولت بود.
ایشان مبارزه با اسراف را نیز در اقتصاد مقاومتی، مهم برشمردند و افزودند: در این زمینه، هم دستگاههای فرهنگ ساز به ویژه رسانه ملی و هم دستگاههای اجرایی مسئولند.
حضرت آیت الله خامنهای با ابراز خرسندی از توجه دولت به ضرورت صرفه جویی در دستگاهها افزودند: مسأله استفاده از تولید ملی را نیز به طور جدی در دستور کار دستگاهها قرار دهید و مصرف اجناس و کالاهای خارجی را در دستگاهها ممنوع اعلام کنید.
توجه به شرکتهای متکی بر اقتصاد دانش بنیان و حل مشکلات آنها از دیگر نکاتی بود که رهبر انقلاب به دولت دهم توصیه کردند.
حضرت آیت الله خامنهای بار دیگر مسأله وحدت و انسجام ملی را بسیار مهم خواندند و با دعوت جدی از مسئولان برای همگرایی افزودند: حوزههای مسئولیتها مشخص است هر سه قوه باید با هماهنگی و تعامل عمل کنند.
ایشان، مسئولیت رسانهها، افراد صاحب تریبون و پایگاههای اینترنتی را نیز در زمینه تقویت وحدت ملی مهم دانستند.
رهبر انقلاب، با توصیه به پرهیز از کارهای سطحی و توجه به کارهای عمیق در زمینههای فرهنگی خاطرنشان کردند: مراقبت کامل کنید که فرهنگ مهاجم، فرهنگ عمومی را در معرض تأثیرگذاری و آسیب قرار ندهد.
حفظ روحیه انقلاب در دیپلماسی کشور و تلاش برای بهره گیری منطقی و درست از حوادث منطقه نکته دیگر ایشان خطاب به مسئولان قوه مجریه بود.
توصیه آخر رهبر انقلاب به رئیس جمهور و هیأت دولت این بود: برای خدا کار کنید و لحظهای را در خدمت به مردم و نظام از دست ندهید اگر هم کسی نبیند خداوند میبیند و همه این فعالیتها را پاداش مضاعف میدهد.
آن چه خواهید خواند ، نخستین نامه داوود بصائری از خوزستان به زادگاهش ، پس از اولین اعزامش به جبهه می باشد. این نامه جلوه ای زیبا و تاثیر گذار از روح دریایی یک بسیجی 14 ساله است:
[متن اولین نامه شهید داوود بصائری از جبهه] :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم اعظم خانم. من داوود هستم. می خواستم که این نامه را برای مادرم بخوانید و بگویید من به جبهه رفتم و چون مادرم خبر ندارد که من به جبهه رفتم. می خواهم او را دلداری بدهید و نگذارید ناراحت شود و به مادرم بگویید چون می دانستم به من اجازه نمی دهید به جبهه بروم برای همین به شما خبر نداده ام و امیدوارم از من راضی باشی و دعای خیر یادت نرود. چون من دیگر غم شهادت دوستان را طاقت نیاورده به جبهه رفتم. و اگر پرسید درست چه می شود ، بگویید که من درسم خیلی خوب شده بود و می توانم بعدا بیام امتحان بدهم.