الف - دزفول
اَیُهـَا الـْنّاس علی را کُـشتند اَیـُـهـَاالـنّـاس کــشـتـه گـردیـد عــلــی بــاب یـتـیـمان غرق خون درحال سجده صـبـحـدم شد شیـر یــزدان جـُمـلــه ی فـُـــزْتُ وَ رَبِ الــکـَعبـه را آنـگـه بیـان کرد بر سرش چون اِبْـن مُـلْـجَم تیغ پـُر زَهــرش روان کرد خـون پـاکش داده تطهیر مسجـد و محراب و مَــنــبـر شَق چـو گــردیـد رأس مـولــا فـاتـح قلعـه ی خـیـبـر جبـرئیـل آنــدم بــه عـالـــم بـا نـــوا داد ایـــن نـــدا را در مـقـام سـَجـده کـُشـتـنـد رهـبــــر دیـــن خـــدا را آه از آن ساعت که بردنـد سوی مـنزل شاه دین را اَهل بـیتش چون بـدیدند هم چو مـَه چاک جبین را در سَـرایـش زین مصیبت مَحشر کـُبری به پــا شـد نــالــه ی آل پـِیـُمبـر از زمــیـن تــا بــر سـَمــا شـد از غمش کـُلـثوم و زیـنـَب یـک طـرف گـردیـده نالان شور وغوغا گردیده بـرپـا در حـَرم از حـرف نـُـعـمـان مـُجتبی انــدر کِـنارش بـا دلـی پـُر خــون نشسته با حسینـش دیـده بــر روی پــدرمحــزون نشسته ای خـــدا حـقِ علــی بـا مـُجتبی نــور دو عینـش حق سالـار شـهـیدان مـَظـهـَر ایـمان حـُسینـش بــگــذر از جــرم وگـنـاه (راثی ) و قــاری خـدایــا خــود دوا کـن درد ایـن جمـع ومـُحـبـان را اِلـهــا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگر یادتان بود وباران گرفت دعایی به حال بیابان کنید یاعلی بسم الله الرحمن الرحیم امروز روز پنجم قول وقرار مان است پس درک پنجمین خطبه ی مولای مظلوممان آیت حق بر روی زمین هدیه به روح بلند مرتبه ی امیرالمو منین امام اوّل شیعیان اسدالله غالب حضرت علی علیه السلام
خطبه ی( پنجم ) پس از رحلت رسول خدا هنگامى که پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در گذشته بود و عباس و ابوسفیان بن حرب از او خواستند که به خلافت با او بیعت کنند. اى مردم، با سفینه هاى نجات امواج فتنه را بردرید و به راه تفاخر به نیاکان مروید و افسر مباهات از سر فرونهید. رستگار و پیروز است کسى که او را یاورانى است و یا تسلیم مى شود و خود را آسوده مى گرداند. آبى است بدبو و گنده و لقمه اى است گلوگیر، آن کس که ثمره ى بستان خود را پیش از رسیدن آن بچیند ، مانند کشاورزى است که در زمین دیگرى مى کارد. اگر بگویم، گویند که آزمند فرمانروایى ام و اگر لب فروبندم گویند که از مرگ مى ترسد. چه دورند از حقیقت. آیا پس از آن همه جانبازى در عرصه ى پیکار، از مرگ مى ترسم؟ به خدا سوگند، دلبستگى پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگى کودک به پستان مادر بیشتر است. ولى اسرارى در دل نهان دارم که اگر فاش کنم چون ریسمان لرزانى که در چاه ژرف افکنده باشند شما را به لرزه درمى آورد. یاعلی قصه های ناگفته عملیات رمضان اوّلین عملیات رزمندگان جمهوری اسلامی ایران در راستای استراتژی تنبیه دشمن متجاوز بود که در منطقه ی جنوب یعنی منطقه ی عمومی پاسگاه زیـد ، ایستگاه حسینیه ،شلمچه ودر زمین مثلث شکلی به وسعت یکهزارو ششصد کیلومتر مربع که ازشمال به کوشک وطلاییه وحاشیه ی جنوبی هورالهویزه به طول پنجاه کیلومتر واز غرب ،به رودخانه ی اروند به طول هشتاد کیلومتر واز شرق به خط مرزی شمالی - جنوبی از کوشک تا جبهه ی جنوب محدود می شد که این منطقه برای ایران وعراق اهمیتی استراتژیک و خیلی خاص داشت عملیات رمضان با این اندیشه طراحی واجرا شد که با حضور نیروهای اسلام در پشت رودخانه ی دجله واروند وتسلط برمعبرهای وصولی بصره ، در ادامه ی عملیاتهای موفّقیت آمیزفتح المبین وبیت المقدس (فتح خرمشهر) از نظرسیاسی ونظامی موقعیت مناسبی برای جمهوری اسلامی ایران فراهم آید ودشمن ناچار به قبول شرایط صلح وهمچنین پرداخت غرامت جنگی بشود در این راستا در صورت تسلط نیروهای جمهوری اسلامی ایران بر شهر بصره که دوّمین شهر بزرگ عراق محسوب می شد با جمعیتی بالغ بر یک میلیون نفرکه هشتاد درصد این جمعیت راشیعیان تشکیل می دادند حزب بعث عراق با چالشی جدّی وعمیق روبرو می گشت ودرضمن به دلیل برگزاری نشست سران کشورهای غیر متعهد دربغداد وبه طبع ریاست دوره ای عراق موقعیت سیاسی خوبی از نظر بین المللی برای دشمن بوجود می آورد که این اتفاق خوبی برای ما نبود وبه منزله ی یک پیروزی فرامنطقه ای برای حزب بعث عراق قلمداد می شد از این جهت نگاه مقامات جمهوری اسلامی ایران به چند ماه آینده نیزمعطوف شده بود به همین دلیل این عملیات در ابتدای ماه مبارک رمضان مصادف با بیست ودوّم تیرماه سال یکهزارو سیصد وشصت ویک شمسی ساعت دو سی دقیقه ی بامداد با رمز یا مهدی ادرکنی علیه السلام آغاز که در پنج مرحله وتا روز هفتم مردادماه همان سال به طول انجامید که در نتیجه در روزهای آغازین این عملیات غرور آفرین کمیته ی مقدماتی جنبش غیر متعهدها از بغداد به کشوری دیگر نقل مکان کرد خون شهدای این عملیات دستاورد بسیار بزرگی داشت قراربود صدام افلقی به مدّت سه سال ریاست برشورایی را عهده دارشود که نود وهفت کشور جهان عضو آن بودند ودر آن صورت موضع دیپلماتیک عراق درجهان نسبت به موقعیت ایران ارتقا ء چشمگیری می یافت که نهایتاً با انتقال این نشست به دهلی مرکزکشور هندوستان آرزوی این ریاست تا همیشه به دل صدام ودارو دسته اش ماند ((امّا تا یادمان نرفته همین جا اشاره ای هم به دلاور و شیر بچه ای از کشورعزیزمان ایران کنیم کسی که تمام قهرمانان قصه ها وافسانه ها باید بیایند ودر کلاس شجاعت این مردشرکت کنندتا بفهمند شجاعت یعنی چه (عباس دوران) آری کسی که که یک تنه بغداد را نا امن کرد جایی که صدام بدبخت آسمانش را با سپر پولادین مسکو مقایسه کرده بود وقول داده بود که در روزهای برگزاری اجلاس پرنده ها ی عراق نیز با اجازه ی او در آسمان بغداد پرواز کنند امّا یک خلبان بسیجی از فرزندان آقا روح الله با پروازرعدآسا و غرورآفرینش به اوگفت " :ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست دلاور مرد شیرازی ما با هواپیمای جنگیش وقتی که بمبها را به اهداف از پیش تعیین شده در پالایشگاه بغداد رها کرد وعملیاتش را با افتخار به پایان رساند برای شکستن دیوار صوتی در بغداد شیرجه می زند که مورد اصابت پدافند هوایی دشمن قرار می گیرد البتّه بعد از پنج دقیقه دور زدن در آسمان بغداد وشاه بیت غزل پروازش اینکه ابتدا کمکش را اجکت می کند وسپس با جت جنگیش به هتل کنتی نانتال بغداد می کوبد همان جایی که محل اقامت خبرنگاران خارجی بود آنهایی که برای پوشش خبری اجلاس به عراق آمده بودند تا اَبد دلاور مردی رزمندگان جمهوری اسلامی ایران در ذهن ویادشان باقی خواهدماند وبه جهانیان بارها تاکنون گفته اند رزمندگان ایران چگونه فعل خواستن را صرف می کنند که اگر غیر ازاین بود دشمنان قسم خورده ی جمهوری اسلامی تا به امروز صدهابار به ما حمله ور شده بودند پس یقین بدانیدخون عباس وامثال عباسهاست که مبنای تحلیل بازدارندگی را به عنوان نیرویی شکست ناپذیر در تفکـّر دشمنان ما ایجاد کرده است یادش گرامی وراهش پر رهرو باد)) وامّا عملیات رمضان به این عملیات کارشناسان نظامی ما عدَم الفتح هم می گویند چرا که آنرا با عملیاتهایی مثل بیت المقدس مقا یسه می کنند انشاألله اگر زنده بودیم قصه ی شهدای عملیات را وچرایی عدَم الفتح را وتلفات دشمن را در قسمت بعدی برایتان می گویم . بسمه تعالی بغض درگلویمان خشکیده هزارو اندی سال است ،ضجه هایمان در کوچه کوچه های سکوت کوفه گم شده ،دلمان به تنگ آمــده جای جای محبسش را سوخته ،از تب وتاب افتاده تاول زده درون این زندان پوستین شکل پر از اشباح،تار وپود این تاول چرکین جهل است وجهل است وجهل و...... رنگ خون هــمه اَرض وسَـما گـشـته پـُـر از شـــور و نـــوا امـشـب شــــده شـَـقُ اَلــقَـمر ظـاهـــر بـه مـِحــراب دُعــا امـشـب سحـر در رنـگ خــــون بــــا مغـرب عـمر عـلی (ع) گـویی بـه هـم پـیوسـته انـــدر کــوفــه در بـیـت خــــــدا امـشـب یقـیـن فـُـــزُت ورب الکعــبه می گـویـد عــلـی(ع) زیــرا صــدای قـَــــد قـُــتِــل آیـــد زِ عـَـرش کــبـریـــــا امـشـب نمی مــانــی زِگــردش از چـه رو ای چــرخ چـــون دانــی کـه از مــولـــود کـعــبه فـَـرق سـر گــشته دوجـا امـشـب مَـکـُن بـــا رنگ سُـرخـَت آسمــان رنگـیـن شـفـَق دیـگــر کـه گـلگـون گـشته از خــون صـورت شـیر خــدا امشب از ایــن رو قــلـب عـــالــم انـــدرون سـیـنـه مـی لـــرزد فــَغـان آیـــد ز بـِـیـت ومـَشـعــَـر وکــــــوه مـَـنــا امـشـب نمـی گــریـنـد تـنـها قــُـدسیـان در عــَـرش زیــن مــاتــم تـمـــام عــــالـــم و امـکــان شــــده مـاتـم سـَــرا امـشـب بـــه فـَـــرق رأس دیــن بـاب یتیـمان ضَــربـَـتی خــورده بـــه مسـجـد در کــَف مـِحــراب شــاه لــــا فـَتـی امـشـب زِفــَـــرطِ جــــوع مـــی نـــالـــد یــتـیـمی در بَـــر مـــــادر یـقـیـن در بـَسـتـــر مـــرگ اسـت سـُـلـطـان سـَـخـا امـشـب زچـــشـم شـیـعـیـان خــون مـی چـکــد در مـاتمـش هـر دم گــرفـــتـه در مـیــان عـاشـــقــان (راثــی) عـــَـزا امـشـب ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ التماس دعا یاعلی بسمه تعالی امروز مقدمه لازم ندارد مطلب کاملاً روشن است بخوانید همه چیز دستگیرتان می شود بسم الله خطبه ی چهارم - دراندرز به مردم (پس از فتح بصره در سال سی ششم هجری و کشته شدن طلحه و زبیر) به هدایت ما در تاریکى، راه خود را بازیافتید و تا ستیغ عزت برشدید و از شب سیاه گمراهى به سپیده دم هدایت رسیدید. کر باد گوشى که بانگ رساى حق را نشنود، زیرا آنکس که بانگ بلند را نشنود، چگونه آواز آهسته او را بیاگاهاند. هر چه استوارتر باد، آن دل که پیوسته از بیم خدا لرزان است. من همواره در انتظار خیانت و مکر شما بودم و در چهره ى شما نشانه هاى فریب خوردگان را مى دیدم. شما در پس پرده ى دین جاى گرفته بودید و پرده دین بود که شما را از من پنهان مى داشت، ولى صدق نیت من پرده از چهره ى شما برافکند و چهره ى راستین شما را به من بنمود. براى هدایت شما بر شاهراه حق ایستادم، در حالى که، بیراهه هاى گمراهى در هر سو کشیده شده بود و شما سرگردان و گم گشته به هر راهى گامزن بودید. تشنه بودید و، هر چه زمین را مى کندید به نمى از آب نمى رسیدید. امروز این زبان بسته را گویا کرده ام، باشد که حقایق را به شما بازگوید. اندیشه کسى که برخلاف من رود سرنگون باد! من از آن روز که حق را دیده ام، در آن دو دل نشده ام. اگر موسى (علیه السلام) هراسید، بر جان خود نمى ترسید، بلکه از چیرگى نادانان و گمراهان بیم مى ورزید امروز از ما و شما یکى بر راه حق ایستاده و یکى بر باطل. آنکه به یافتن آب مطمئن است هرگز تشنه نمى ماند. یاعلی باعرض تسلیت به تمام انسانهای آزاده به تمام عُقلا به تمام فُضلابه تمام دانش پژوهان به تمام اندیشمندان عدالت محور،جهل وجهالت در زیر سه تیغ خورشید منکر نور وروشنی شد خدایش لعنت کند ، به مناسبت ضربت خوردن مولای متقیان امام اوّل شیعیان واوّلین مسلمان بعد از رسول خدا صلوات الله علیه مولود کعبه مظهر عدالت حضرت علی علیه السلام غروب عــلــی(ع) ای شـَـمـس نـــور اَفـشـان غــروبـَت کِــی کــنـم بـاور بــــه سـَـطـح آســمــان دیــــن کــواکـِـب را تـــویـــی رَهــــبــــر عــــدالــت گـُـســتـرش مـُجــــری تــــویــی احـکـــام قــــــرآن را نـمــی بــاشــی خــُــــدا اَمــّـا از او هــســتــی بــه مــا مـَـظـهـر عــَــنــــان اِخـــتـــیـــارات زمـــــان بـــاشــــد بــــه دسـت تـــــو زِ بـعـد از مُـصـطـفـی هـسـتـی تــو بـــر هَــر سـَـــروری سـَــرور حــَـسـَـن(ع) اِبــن اَبــیــهـا بــا حـُـســیــن(ع) و زیــنــب و کـُـلــثـوم چــهــار الـــگــوی دیــن از فــاطـمـه چــــون بــوده ات هـَــمــســر فـقـط بـهـر رضــای حــَـق تـــو هــــر جـنــگــی کــــه بــنــمــودی بــُـریـــدی و زِجـــا کـَــنـــدی ســَــر از عَــمـْــر و در از خـــیـــبــر بــــه خــاطــر آمـــدت درشــهــر کــــوفــــه گــَــر فــَـقـــیـــری را دلــــی آرام شـب هــنــگــام کــی رفـــتــی تــــــو در بـــســتـــر بـــه عـــالــم چــــون پــــدر بــــودی بــه هــر حــالت یـتـیـمــان را بــرای هــــر یـکـی بــــودی تــــو ای مـــولــــای فــَـرمـــان بـــَــر ســر پـــاک تـــو گــــر شــَـق شــد مــیــان مــســجـــد کــــوفـــه مـُـقـــدر بــــود تـــا مــِــحــراب از خــــــون تــــــو گـــــردد تــَــــر چـــو تــیـــغ تــیــزِبــِــنْ مـُـلــجـِــم بـــــه فــَـرقـَـت آمــــــدی وارد زِ عــَـمـامـــه گـُــذشـت وچـــاک تـــا اَبـــرو زِ تـــــو شــُــد ســــــر پــس آنــگــه جــمــلـه ی فـُـــزتُ وَ رَب الــکـَـعــبـــه را گـُـفـــتـــی بـــه مَـعـنـا بـــر خـــــدا ی کــعــبــه گــشــتـی رَســتــگــار آخــــر تـــولــّـد خـــانــه ی کـَـعــبــه شــهـــادت مـَـســجــِـد کـــوفــــــه نـــَـدانــــد مـَـعـــنــی ایـــــن راز کــَـس جــُـــز خــــالــق اَکـــبـــر بــــه ایــــن والــــــا مـَـقــامـی خــــود روا کــُـن حــاجـت (راثــی) شــفــاعـت خــــــواه مــا گـــردی عــلــی جــان درصـف مـَحشــر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ التماس دعا به نام خداوند بخشنده ی مهربان وامّا خطبه ی سوّم یا خطبه ی ((شقشقیه)) این همان خطبه ای است که معمولابرادران اهل سنت با ماشیعیان تا اندازه ای اختلاف نظر دارند ولی وقتی شما خوب دقت می کنید در کنه سخنان مولای متقیان به یک سری مسائل اشراف پیدا می کنید که اگر با این زمانه ای که درآن زندگی می کنیم نه خدای نا کرده مقایسه که معاذالله شدنی نیست فقط در ذهنتان فکر کنید که اگر قرارباشد یعنی سیستم مدیریتی کشور ما طوری بود که مدیران فکر میکردند مرتب تحت نظر وبازرسی قرار دارند ویا موارد قبول مسئولیت را از زبان مولایمان بخوانید چه دستگیرتان می شود یعنی در آن زمان وشرایط خاص هیچ کس دیگری در بلاد اسلامی وجود خارجی نداشته که آقایمان حکومت را قبول کرده اند ودرضمن دستورات الهی را نیز در قبول حکومت لحاظ کرده اند واِلا حکومت است وهمان عطسه ی بز ویا در جای دیگری می فرمایند این دنیا واین پست ومقامها در نزد من از استخوان مردار خوکی در دست مریضی جذامی پست تر است ! شما خودتان قضاوت کنید کشوری هفتاد میلیونی را دوهفته بی مسئول رها کردن ویا قهر کردن نوبتی معاونین ویا مسئولین دیگری که از هیچ بی اخلاقی وبی تقوایی برای پستی مقامی آبکی ودنیایی دریغ نمی کنند و امام مظلوم شیعیان که می فرمایند چون کفتار به بیت من هجوم آوردند به طوری که حسنین مضروب گشتند وعبای من دریده شد خدایا چقدر مظلومیت خدایا چقدر صبر چه عظمتی با چه مردم بی اخلاق وبد کرداری امام طاقت وبزرگواری فرموده اند وامروز هر چقدر بیشتر می فهمی و می دانی بیشتر غصه میخوری مگر چند در چندمقطع زمانی دراین هزار سال گذشته دراین پانصد سال گذشته قدرت به دست شیعه افتاده است به خدای احد و قادر هیچگاه اینچنین همه چیز در یک جا به نفع شیعه نبوده بروید تاریخ را مطالعه کنید نگذارید با عملکرد بد با حب وبغض با بدسلیقگی این فرصت تاریخی از دست برود به خداوند منان اگر دست آمریکاییها وانگلیسهاوایادیشان برسد (منظورمن حکومتهایشان می باشد) از میان مار وسوریه با ما بدتر می کنند که این را در جنگ هشت ساله ثابت کردند در این ماه عزیز خدا کمی بیشتر فکر کنیم کمی بیشتر محبت داشته باشیم مهربان باشیم به یکدیگر لبخند بزنیم جای دوری نمی رود به یاد مظلومیت اماممان آقا علی ابن ابی طالب علیه السلام مدبّر باشیم این فرصت تاریخی را به راحتی ازدست ندهیم که تمام تاریخ ما را نفرین خواهند کرد اگر نمی توانیم کرسی را به شایستگان بسپاریم خداوند خودش عزت می دهد مطمئن باشید. خطبه ی سوّم: ((شَقشَقیّه)) آگاه باشید. به خدا سوگند که فلان (ابابکر) خلافت را چون جامه اى بر تن کرد و قطعا مى دانست که جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى آنان چونان محور است در رابطه با آسیاب. سیلها از من فرومى ریزد و پرنده را یاراى پرواز به ستیغ بلند من نیست. پس میان خود و خلافت پرده اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم، یا در آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مومن همچنان رنج کشد تا به دیدار پروردگارش رسد. دیدم که صبر در آن حالت خردمندانه تر است و من راه شکیبایى را برگزیدم، در حالى که همانند کسى بودم که خاشاک در چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد. مى دیدم که میراث من به یغما مى رود. تا آنکه اولى درگذشت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت. »چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت شتر مشکلات و زندگى حیان برادر جابر [این بیت از ابوبصیر میمون بن قیس بنى اعشى است.] که غرق خوشى است«. شگفتا! اوّلى در آن روزها که زمام کار به دست گرفته بود همواره مى خواست که مردم معافش دارند ولى در سراشیب عمر، عقد خلافت را بعد از خود با دیگرى (عمر) بست. بنگرید که چسان دو پستان حکومت را میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند. پس خلافت را به فضائى خشن کشیدند که درشتى اش پاى را مجروح مى ساخت و ناهموارى اش رونده را به رنج مى انداخت. لغزشها و پوزشش فراوان بود. صاحبش چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مى کشید، بینى اش مجروح مى شد و اگر مهارش را سست مى کرد، سوار خود را هلاک مى گردانید. به خدا سوگند، که در آن روزها مردم، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى. هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم روى گردان از حق. و من بر این زمان دراز در گرداب رنج شکیبایى مى ورزیدم، تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد که مرا هم یکى از آن قبیل مى پنداشت. بار خدایا، در این شورا از تو مدد مى جویم. چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند، که اینک با چنین مردمى همسنگ و همردیفم مى شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشیب مى نهادند یا بال زده فرامى پریدند، من راه مخالفت نمى پیمودم و با آنان همراهى نشان مى دادم، یکى از ایشان (سعد بن ابى وقاص) با کینه ى دیرینه اى که از من داشت روى برتافت و دیگرى (عثمان) به داماد خود گرایش یافت. و آن دو نفر دیگر (طلحه و زبیر) که من از گفتن نامشان انزجار دارم. آنگاه سومى (عثمان) برخاست، در حالى که از پرخوارگى پهلوهایش متورم شده بود، چونان ستورى که همى جز چریدن ندارد، خویشاوندان پدریش (بنى امیه) با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران گیاه بهارى را. تا سرانجام رشته ها که تابیده بود پنبه شد و اعمالش قتلش را در پى داشت و شکمبارگیش او را از پاى درآورد. بناگاه دیدم که انبوه مردم چون یال کفتاران روى به من نهادند، گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند و رَداى من از دو سو دریده شد، چون رمه ى گوسفندان مرا در بر گرفتند، اما هنگامى که خلافت را به دست گرفتم جماعتى از ایشان پیمان خود شکستند (طلحه و زبیر) و گروهى از مدار دین بیرون شدند (خوارج) و قومى (معاویه و یارانش) همدست ستمکاران گردیدند. گویى سخن خداى را نشنیده بودند که مى گوید: (آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام (خوش) از آن پرهیزگاران است.) [سوره ى قصص، آیه 83.] آرى، به خدا سوگند که شنیده و دریافته بودند، ولى دنیا در نظرشان آراسته جلوه مى کرد و زر و زیورهاى آن فریبشان داده بود. بدانید، سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، که اگر انبوه آن جماعت نمى بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمى کرد و خدا از اهل دانش پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى مظلومان خاموشى نگزینند، افسارش را بر گردنش مى افکندم و رهایش مى کردم و در پایان با آن همان مى کردم که در آغاز کرده بودم. و مى دیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم بهاترست. چون سخنش به اینجا رسید، مردى از مردم (سواد) عراق برخاست و نامه اى به او داد. على (علیه السلام) در آن نامه نگریست. چون از خواندن فراغت حاصل کرد، ابن عباس گفت: اى امیرمومنان کاش گفتار خود را تا آنجا که رسیده بودى پى مى گرفتى. فرمود: هیهات ابن عباس، این آتش درونى بود که شعله کشید و سپس، به جاى خود بازگشت! ابن عباس گوید: هرگز بر سخنى چنین غصه نخورده بودم که امیرمومنان نتوانست در کلام خود به آنجا رسد که منظور وى بود. معنى سخن امام که مى فرماید: ((کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحم)) این است، که اگر سوار، مهار شتر را بکشد و اشتر سر بر تابد بینى اش پاره شود و اگر با همه سرکشى مهارش را سست کند، سرپیچى ورزد و سوارش نتواند که او را در اختیار آرد. مى گویند: (اشنق الناقه) زمانى که سرش را که در مهار است بکشد و بالا گیرد. (شنقها) نیز به همین معنى است و {ابن سکیت} مولف اصلاح المنطق چنین گوید. و گفت: {اشنق لها} و نگفت: (اشنقها) تا در برابر جمله (اسلس لها) قرار گیرد گویى، امام (علیه السلام) مى فرماید: اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامى گذارد. و در حدیث آمده است که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) سوار بر ناقه ى خود براى مردم سخن مى گفت و مهار ناقه را باز کشیده بود (شنق لها) و ناقه نشخوار مى کرد (از این حدیث معلوم مى شود که شنق و اشنق به یک معنى است). و شعر عدى بن زید عبادى هم که مى گوید: شاهدى است که اشنق به معنى شنق است. معنى بیت (از فیض): ((شترهاى سرکشى که مهارشان در کف ما نبوده رام نیستند، چه بد شترهائى اند))! معنویت کلام مولا گوارای وجودتان به نام خداوند بخشنده ی مهربان دیروز یکی از دوستان قدیمی که از مشتریان وب این حقیر هم می باشد وقبلاْ قبلنا دست نوشتهای منو تایپ می کرد وخاطرات خوبی باهم داریم با من تماس گرفت و با تعجب گفت: چیکار دار میکنی ! میخوای همه ی خطبه ها رو بزنی تو وبلاگ ؟ گفتم خوب آره حالا مگه چی شده گفت نمی ترسی از نون خوردن بیفتی ! گفتم خیلی عجیبه نکه منو با کس دیگه ای اشتباه گرفته ای چت شده من دارم خطبه های نهج البلاغه ی امام علی علیه السلام رو واسه ی خواننده هایی که تا حالا وقت نکرده اند سری به این کتاب قانون بزنن تو وبلاگ میذارم چرا باید از نون خوردن بیفتم! دوستم بانگرانی در جوابم گفت آخه برادر من چرا متوجه نیستی امروز هر کس با تعبیر خودش یا به قول امروزیها با قرائتی که خودش از مطلب داره تحلیل میکنه مثلاْ ممکنه بگن تو نسبت به دولت بدبینی ویا منظورت از نوشتن الگوهای عدالت جهانی زیر سئوال بردن نحوه ی عملکرد دولته عدالت محوره ...... گفتم صبرکن من که اصلاْ چنین هدفی نداشته وندارم گیریم که داشته باشم اول که هیچ مسئولی نمیاد وبلاگ درب وداغون منوببینه دوّم اگر هم به شرط محال کسی از آقایون از ما بهترون ببینه شاید یه تلنگری به رفتارش وسابقه ی اعمال مدیریتش و یا اصلاْ حواسش رو جمعتر کنه تو این ماه عزیز خدا بیشتر مراقب اعمال وزیر دستاشو جامعه ی هدف باشه یعنی به عبارتی همین ماها دهک های پایین جامعه از همه گذشته بابا چه به سرمون اومده که از نوشتن گفتار اماممان ولیمان الگوی بی بدیل عدل بر روی زمین باید بترسیم بابا دست خوش خدا را شکر که ما کاره ای نبوده ونیستیم ونخواهیم شد یا علی خطبه ی دوّم پس از بازگشت از صفین یکی از دوستنا او را سپاس مى گویم و خواستار فزونى نعمت او هستم و بر آستان عزتش سر تسلیم نهاده ام و خواهم که مرا از گناه درامان نگه دارد. از او یارى مى جویم تا کفایتم کند. هر که را وى راه بنماید گمراه نگردد و هر که را او دشمن بدارد کس امانش ندهد، هر که را تعهد کند محتاج نشود، که تعهدش از هر چه به سنجش آید افزون و از هر چه اندوختنى است برترست و گواهى مى دهم که خدائى جز خداى یکتا نیست. یگانه است و او را شریکى نمى باشد. شهادت مى دهم، شهادتى که خلوصش از بوته ى آزمایش نیکو برآمده باشد و اعتقاد به آن با آهنگ پاکى همراه است. بدان چنگ درمى زنم همواره تا آنگاه که ما را زنده مى دارد و ذخیره مى کنیم آن را براى روزهاى هولناکى که در پیش داریم. چنین شهادتى نشان عزم جزم ما در ایمان است و سرلوحه ى نیکوکارى و خشنودى خداست و مایه ى دور ساختن شیطان. و گواهى مى دهم که محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) بنده و پیامبر اوست که وى را با آیینى مشهور و دانشى برتر و کتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع فرستاد تا حق را از باطل بازشناساند و زنگار شبهات از دلها بزداید. براى اثبات پیامبرى خویش حجتها آورد و مردمان را با آیات الهى هشدار داد و با ذکر کیفرهائى که بر امتهاى پیشین رفته بود بیم داد. مردم در فتنه ها گرفتار بودند، رشته ى دین گسسته و پایه ى یقین ناپایدار بود. هر کس به چیزى که آنرا خود اصل مى پنداشت چنگ درزده بود. کارها پراکنده و درهم، راه رهائى از آن فتنه ها باریک، طریق هدایت مسدود بود و گمراهى و بى خبرى آنگونه شایع و همه گیر، که هدایت را آوازه اى نبود. خدا را گناه مى کردند و شیطان را یار و یاور بودند. ایمان ورشکسته، ستونهایش از هم گسیخته و نشانه هایش متغیر و راههایش ویران و جاده هایش ناپدید بود. همگان در راه شیطان گام مى زدند و از آبشخورى مى نوشیدند. به یارى متابعانش در این قوم بود که پرچم پیروزى برافراشت و فتنه ها برانگیخت و آنان را در زیر پاهاى خود فرومالید و لگدمال سمهاى خود نمود و باز به انتظار فتنه ى بیشتر به سر سم خود ایستاده بود. اما مردم حیرت زده، نادان و فریب خورده و بهترین خانه ها (کعبه) را بدترین همسایه بودند. شبها خواب به دیدگان آنان راه نمى یافت و سرمه ى چشم آنها سرشک خونین بود. آنجا سرزمینى بود که دانایش دهان دوخته و نادانش محترم و با عزت بود. و از این خطبه در وصف آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم خاندان محّمد امینان اسرار خدایند و پناهگاه اوامر او و کان دانش او و مرجع حکمت و خزانه ى کتابهاى او و ستیغ بلند دین او. قامت خمیده ى دین به پایمردى آنان راستى گرفت و لرزشش به نیروى آنان آرامش یافت. و از این خطبه درباره ى منافقان گناه مى کارند و کشته ى خویش را با غرور آب مى دهند و هلاکت مى دروند. در این امت هیچ کس را با خاندان محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) نمى توان سنجید. کسانى را که مرهون نعمتهاى ایشان اند با ایشان برابر نتوان داشت، که خاندان محمد پایه ى دین اند و ستون یقین که افراط کاران به آنان راه اعتدال گیرند و واپس ماندگان به یارى ایشان به کاروان دین پیوندند. ویژگیهاى امامت در آنهاست و بس. و وراثت پیامبرى منحصر در ایشان. اکنون حق به کسى که شایسته آن است رسیده و خلافت به جایگاه خویش بازگشته است. لذت بردید آخه کجای این حرفها بو داره ؟ سلام امروز درست شانزدهم اسفندماه سال یکهزارو سیصد ونود ویکه مرداد ماه تولد منم هست امّا این مهم نیست مهم اینه که به قول خیلی از آقایانی که سری سوخته اند ودلی میگن این دوماه مارا یاد خیلی چیزها می اندازه تیرو مرداد شما یاد چیزی نمی افتید! اصلاً مطلب مهّمی به یادتان می آید! بیشترمنظورم تو هستی ، آره خود تو که امروز موهات مدلشون عوض شده بود لباساهات هم یه طوری دیگه بودند مثل همیشه نبودی امّا بهتر از همیشه بودی ،باشد که تو همیشه خوبی، وظاهرت واسه اونایی که تورو نمی شناسند شاید مبنایی برای تحلیل غلط مهیا کنه ولی من که تو رو خوب می شناسم تو جوانی و ایرانی تو از خود منی اصلاً تو عزیز دل منی حالا به هر شکل وشمایلی که خودت رو در بیاری به روزش وموقعش بلدی چطوری خودتو نشون بدی که تومرد بِزَنگاهی راستی داشتیم از اصل قصه دور می شدیم تیر ومرداد تو رو به یاد چیزی نمیندازه؟ منتظرتم جوابمو بده
... بپرهیز که با نیکی خود بر رعیت منت گذاری و یا آنچه را کردهای، بزرگ شماری و یا آنان را وعدههایی دهی و در وعده خلاف آری که منت نهادن ارج نیکی را ببرد و کار را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند و خلاف وعده خشم خدا و مردم را برانگیزاند و خدای متعال فرموده است، بزرگ دشمنی است نزد خدا که بگویید و نکنید.
... و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانیشان درآر که بدین رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشی و با رعیت مدارا کرده و حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته.
... و از صلحی که دشمن تو را بدان خواند و رضای خدا در آن بود، روی متاب که آشتی، سربازان تو را آسایش رساند و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند، لیکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی بپرهیز که بسا دشمن به نزدیکی گراید تا غفلتی یابد و کمین خود بگشاید. پس دوراندیش شو و به راه خوش گمانی مرو و اگر با دشمنت پیمانی نهادی و در ذمه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفا کن و آن چه را بر ذمه داری ادا.