سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الف - دزفول

بسمه ی تعالی

 

ازشلمچه تامسجد بلال

ومِنَ التّوفیق حِفظَ التّجربه

حفظ ونگهداری تجربیات از نشانه های موفقیت است .

   امام علی (ع)                                                

 

یقیناًپیشرفت کاروان علم وتحقیق درکشوربه مدیریت ،نظارت،اشراف،برنامه ریزی،جهت دهی وهدف معین کردن نیاز دارد ،بدانیم که برای کار تحقیقاتی راهبرد ما چیست ،چه کنیم که این تحقیقات واین آموزش برای کشورمفیدباشد وبه کار آید                    

   (مقام معظم رهبری)

 

چندی پیش درخیابانی از خیابان های آبادان که به نوعی یکی ازمراکز خرید آبادان هم محسوب می شودازشلوغی وازدحام جمعیتی که درحال خرید وعبور ومرور بودند وفروشگاه هایی که پر بودند از اجناس جور واجور و داد وستد های رایج پولی ،از این همه امنیّت وآسوده خاطری مردم مان در چند صد متری یکی از نا امن ترین نقاط دنیا یعنی عراق لذّت بردم اصلاً حَظ کردم ، امّا وقتی کمیعمیق تر به سر وشکل بچه هایمان نگاه کردم ونوع اجناس عرضه شده کمی غصه ام گرفت ، یعنی هیچ کس در این شهر کار فرهنگی مرتکب نمی شود ، سالی چند هزار زائر راهیان نور از شلمچه وحاشیه ی این شهر می گذرند وگاهی بر اثر اشتباه از کنار جمشید آباد وسَدِّه عبور می کنند، تاکید می کنم بر اثر اشتباه چون راه اصلی از جاده ی قُفّاس است تا فاتحه ای نثار قطرات شرمنده ی این رود همیشه خروشان نا آرام کنند! که هنوز در غم عزیزانش بر سر وسینه می زند وآرام وقرار ندارد! ای کاش سالروز حما سه ی والفجر هشت به کنارش بیایی و گوش دل به صدای امواج گریانش فرا دهی !آیا نمی شود راه این راهیان عزیز را آگاهانه به داخل شهری که به حق مدال سمبل شکست ناپذیری مردم ایران را برسینه دارد کج کرد وبا چاشنی فرهنگی عظمت سیصدو هفتاد ودو شبانه روز درمحاصره ی کامل دشمن بودن را متجلی کرد ؟ به هر حال بگذریم به تهران آمدم اتفاقاً برای همایشی به سازمان صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران دعوت شده بودم!پس از برگزاری همایش وجهت فریضه ی نماز مغرب وعشا به مسجد بلال واقع در سازمان صداوسیما رفتیم بعد ازنمازدرصحن مسجد بلال جهت قرائت فاتحه ای به روح پر فتوح شهدای گمنامی که در حیاط مسجد بلال آرمیده اند با صحنه ای مواجه شدم که برایم تازگی نداشت این منظره را چند جای دیگر کشورمان هم دیده بودم ، مشهد مقدس کوه سنگی ، شیراز تپه شهدا روبروی دروازه قرآن ، بهشت شهدای شلمچه ، یادمان شهدای همدان ، دزفول مرکز فرهنگی دفاع مقدس روبروی مقبره ی آقا رودبند ، اندیمشک کنار پل بالارودجنوبی ، ولی یکی دوجا هم مظلومیت این عزیزان مستجاب الدعوه خیلی عجیب می نمودیکی شهدای گمنام آبادان که بیش از هفتاد مزار بی نام ونشان یک جا جمعند وحال وهوایی وصفایی دارندو درسکوتی که همیشه حکم فرماست غریبی می کنند وغریب نوازی و اتفاقاً پنج شنبهای که من به آنجا رفتم ومیهمان این عزیزان بودم چنان سکوتی حکم فرما بود که دقیقاً یادروزهای محاصره وروزهای قبل از عملیات کربلای چهار وپنج افتادم که آبادان تخلیه شده بود و هیچ رفت وآمدی نبود آرام آرام ! دیگری هم هنگام ورود تعدادی از این بچه های خسته ی ازسفر برگشته به یکی از دانشگاههای کشور !عطش هنوز همراهشان بود، تاب هیچ گونه معطلی وکاغذ بازی را نداشتند وباید خیلی سریع کارهای ثبت نام وبقیه ی مراسم را برای شان انجام می دادند عزیز دانشجویی می خواستند مانع ازورود این بچه ها در دانشگاه شان بشوند ،فکر می کرد اینها هم از سهمیه استفاده کرده اند!خیلی دلم سوخت!نشستم وسیر دلم گریه کردم ولی نمیدانستم مقصر کیست؟ خود ما که نتوانسته ایم این غریبان را خوب معرفی کنیم ویا خودشان نتوانسته اند خوب آشنایی بدهند !..... اَلقصه .....درصحن مسجد بلال بودیم آقایی خم شده بود یابهتر بگویم خوابیده بودند بر روی سنگ مزار شهدا وبه پهنای صورت اشک می ریختند وسنگها را نوازش می کردند ،بی توجه به اطرافش که چه می گذرد! سلام کردم صدایم را نشنید . زمانی نه چندان دوربا خود می اندیشیدم که تلویزیون یا همان جعبه ی جادویی دهه های چهل وپنجاه چقدر ابزار پیچیده وعجیب وغریب ومافوق تصوّر ما آدمهای معمولی است وپیچیده تر، آن آدم هایی که در تلویزیون به کار مشغولند !برای این استدلال هم دستگاههای فرستنده وگیرنده مَد نظرم بود که به هیچ وجه در قالب عقل آن روز من نمی گنجید !یعنی امواج می توانند آدم ها را جابه جا کنند ؟ آنهم آدمهایی به این مهمّـی ! آدمهارا با نوع نگاهشان وطرز تفکّرشان وحتی وسایل شخصی شان( عینک هایشان) مگر می شود از یک نقطه یک نفر رادریک زمان به سرتاسر کشور پهناور ایران بفرستند ؟آن روزها برای من خیلی عجیب بودوعجیب تر که همیشه در ذهن من دستگاه پلی کپُی واِستَنسِل مجسم می شد. در دنیای آن روز ما فقط یک جام جم بود ویک ایرانو هیچ وقت فکر نمی کردم روزی پایم به درون این سازمان عجیب وغریب باز شود،سالها به سرعت گذشتند وناگهانخود را در همایشی که اتفاقاً در محل سالن همایشهای سازمان فوق الذکربرگزارمی گردید دیدم  ، همایش بسیار پربار بود یکی از آقایانی که خطر بمباران امواج را به حاضرین توضیح می دادند دراین بین به نکته ای اشاره کردند بسیار حائز اهمیت توجه فرمایید !هزاران کانال تلویزیونی ماهواره ای درحال فعالیّت می باشند وبا یک رسیور ساده پنج هزارعدد از این کانالهابرای هر خانواده ی ایرانی با هر سطح سواد وفرهنگی قابل دسترسی واستحصال ،که صدها کانال از این تعداد برعلیه نظام جمهوری اسلامی ایران درحال برنامه سازی می باشند،کشور ما از این حیث در تاریخ رکورد دار است با توجه به سرعت بالا رفتن جمعیت مردم ما وگذشتن ازمرز هفتادوچندمیلیون نفربرای اوّلین بار درتاریخ این مرز وبوم که حاکی از امنیّت وثبات است ،کشوری جوان ، پویا درحال رشد واز همه مهمتر با طرز تفکّری چالش برانگیز برای همه ی جهانیان وقدرتهای استکباری وبه طبع به شدّت زیر ذره بین اتاق فکر های امثال نتانیاهو،فوکویاما وهمکارانشان ، که روز به روز هم برتعدادشان افزوده می شود ، امّا ،امّا مثل اینکه باز هم مدرسه ی ما دارد دیرمیشود.

آقای رئیس لازم به توضیح نیست که خود مستحضریدامروز در تونس، لیبی وبحرین ویمن واردن وعربستان چه فجایعی در حال وقوع است یک نوع نسل کشی علنی ، مصر یکی از بزرگترین تکیه گاه های صهیونیست وآمریکا وکلاً دنیای غرب دست دوستی به سمت جمهوری اسلامی ایران دراز کرده وحزب الله را از بدنه ی جامعه ی لبنان می داند ، تسونامی ژاپن!رآکتورها هنوز بعد ازگذشت دوماه نَشت می کنند وقسمتی ازاقیانوس آرام در خطر آلودگی امّابه جرأت أغتشاشات سال گذشته ی تهران بیش از این اخبار بر روی آنتن غربی ها بود که آمارش موجود است، پس قد وقواره ی ما ایرانیان برای جهان غرب وصهیونیست ها خیلی بیش از نیمی از بزرگترین کشورهای خاور میانه وخاور دور وآمریکای لاتین است که حتماً شما هم قبول دارید،تا یادم نرفته این را هم بگویم که کارشناس همایش می فرمودند تاچند سال آینده( این حقیر می گویم خیلی زودتر) با یک تلویزیون دیجیتال می شود بدون احتیاج به ریسور ولوازم جانبی تا دوهزار کانال را دریافت کردو تصادفاً همه ی آنها برعلیه نظام جمهوری اسلامی برنامه می سازند وهدفشان کانون خانواده های مامی باشد!لایه های زیرین خودآگاهی جامعه ی ما را هدف گرفته اند یعنی بچّه های ما ، از مهد کودک تا دانشگاه فکر کرده اند وباز می اندیشند چون ما برایشان مهّم هستیم وبه شدّت در حال برنامه ریزی وبرنامه سازی تحت تاثیرافکار شیطان پرستی و فرماسونری ،البته ما مسلمانیم وشیعه ی علی ابن ابیطالب علیهم السلام ومعتقد به قرآنی که می فرماید (اِن الباطلَ کانَ زَهوقا که باطل خود لایق نابودی ابدی است) ولی قبول هم نداریم با این باور بار بگشاییم ودست در زیر سرمان به قیلوله مان برسیم ، آقایان برنامه ساز! امسال خیلی از منازلی که برای عید دیدنی دراقصی نقاط کشور می رفتیم ویا از دوستان در نقاط مختلف سئوال می کردیم، مردم به طور تصادفی برنامه های سیمای جمهوری اسلامی را تماشا می کردند این یعنی زنگ خطر! هم برای شما برنامه سازان که به جای دیگران وظیفه ی خطیر اندیشیدن را بر عهده دارید وهم تمام اصحاب رسانه وفرهنگ این آب وخاک  امّا همان مردم هم به محض پخش یک برنامه ی درست ودرمان تما ماً تلویزیون ایران را تماشا می کنند که مردم ایران بی غرض ترین مردمانند، بی خبر ترین شهروند ما هم که چند دیش بربالای پشت بام منزلش نصب شده اولین انتخابش تلویزیون ایران است به شرط اقناع سلیقه ها ، پس ما کجای کاریم و چه می کنیم ، البته همه ی انتظار را هم ازشما داشتن خود اشتباهی است بزرگ چون ماوشما می دانیم که مؤسساتی وجود دارند که بودجه ی فرهنگی آنها از صدا وسیما بیشتر است وهیچ نام ونشانی هم از خود به جای نمی گذارندکه املای نا نوشته غلط ندارد !،! امّا عاجزانه خواهش می کنم کمی بیاییم صادقانه بیاندیشیم ، به اتفاقات پیرامونمان دقیق شویم ، کجا زندگی می کنیم با چه ظرفیتی ، باچه قابلیتی ودر چه زمانه ای ودر چه کشوری ، آیا فرامین دلسوزان این آب وخاک را جدّی می گیریم ، آیا مهندسی فرهنگی را جدی گرفتیم ، آیا تولید مضاعف را بااندیشه همت کردیم ، وامروزسودای جهادی کارسازدرسرداریم ، استراتژی مادرتقابل با برخورد تمدّنهامشخص شده ! که آنها تقسیماتشان را هم بی ملاحظه اعلان کرده اند! سال 1993 میلادی بود که ساموئل پی هانینگتون استاد دانشگاه هاروارد در (مجله ی فارین افیرز ) جهان را به گروه های تمدّنی وسیع تقسیم کرده واذعان داشته بود که دشمنی میان تمدّنها از حد گذشته وبه آخرین مرحله ی تحمّل رسیده است ولی اصل جریان تعارضات کمی با مطلب آقای هانینگتون متفاوت است !بالاخره صدایم راشنید وجوابم راداد گفتم قبول باشد گفت قبول حق ، گفتم فضولی نیست اگر بپرسم این اشکها برای چیست ؟ گفت برای اینست که به سنگ مزارشان نگاه می کنیم وازکنارشان می گذریم ، این همه امواج از کنارشان می فرستیم امّا ..... به عکسهایشان نگاه می کنیم ولی بر عکسشان عمل ...... می گوییم ولایی هستیم ولی رودر روی ولی ....گفتم خواهش می کنم متوجه شدم ،پرسیدم جسارتاً می شود بپرسم شغلتان چیست ؟ گفت فکر کن پزشک یا تعمیر کار شوفاژ یا باغبان شهرداری از سئوالم خجالت کشیدم ...!

انشاألله درقسمت بعدی بقیه ی دل نوشته را به سمع ونظرتان خواهم رساند /التماس دعا /حقیر بنده ی عاصی حسن راثی/


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/5ساعت 9:0 صبح توسط حسن راثی| نظرات ( ) |

تبدیل تاریخ